زمینهسازی امامان پیشین برای غیبت
زمان آغاز غیبت صغری
علمای شیعه درباره زمان پایان غیبت صغرا اختلاف نظر ندارند، ولی در اینکه غیبت صغرا از چه زمانی آغاز شده، میان آنان اختلاف وجود دارد. برخی معتقدند این غیبت با تولد امام زمان در سال ۲۵۵ هجری قمری شروع شده که بر این اساس مدت آن ۷۴ سال بوده، و برخی دیگر بر این عقیدهاند که آغاز آن از روز شهادت امام حسن عسکری در سال ۲۶۰ قمری بوده است که در این صورت طول آن ۶۹ سال بوده است.
شیخ مفید (م ۴۱۳ه.ق) در کتاب الارشاد، نظریه اول را پذیرفته و میگوید:
غیبت کوتاهتر آن حضرت از زمان تولد ایشان شروع شده و تا زمانی که رابطه شیعیان با ایشان از طریق نمایندگان و واسطهها نیز قطع میشود، ادامه مییابد. غیبت طولانیتر نیز از زمان پایان غیبت اول تا روزی که حضرتش قیام خود را با شمشیر آغاز کند، به درازا خواهد کشید.[۳]
طبرسی (م۵۴۸ه.ق) نیز در کتاب اعلام الوری همین قول را پذیرفته و مدّت غیبت صغرا را هفتاد و چهار سال ذکر کرده است؛[۴]
برخی دیگر از فقیهان و محدّثان بزرگ شیعه و همچنین بسیاری از تاریخ نگاران نیز، آغاز غیبت صغرا را از زمان تولّد حضرت مهدی(ع) محاسبه کردهاند.
ولی گروهی دیگر، ابتدای غیبت صغرا را سال ۲۶۰ قمری یعنی سال وفات امام حسن عسکری(ع) گرفتهاند که بدین ترتیب، مدّت غیبت صغرا نزدیک به ۶۹ سال خواهد بود.
نویسنده کتاب تاریخ الغیبة الصغری، در کتاب خود تلاش کرده است با ذکر دلایلی، با ردّ قولی که مبدأ غیبت صغرا را تولّد امام زمان میداند، ثابت کند که ابتدای غیبت صغرا، از زمان وفات امام حسن عسکری بوده است. به طور خلاصه وی معتقد است:
تعیین نواب اربعه به عنوان واسطه میان امام زمان و شیعیان، پس از وفات امام حسن عسکری صورت میگیرد و از طرف دیگر، وجه تمایز اصلی زمان غیبت صغرا و غیبت کبرا، وجود همین نواب و واسطههای ارتباطی است که تنها در زمان غیبت صغرا، عهدهدار ابلاغ پیامهای حضرت بودهاند و پس از آن، ارتباط حضرت با مردم به کلی قطع میشود. از این رو، باید بگوییم که غیبت صغرا در اصل از زمان وفات امام حسن عسکری و تعیین اولین نایب خاص آغاز میشود.[۵]
وضع جامعه شیعه پس از شهادت امام عسکری (دوران حیرت)
ابهام در وجود فرزند امام عسکری
در زمان امام حسن عسکری(ع) مشهور شده بود که شیعیان در انتظار قیام فرزند او هستند.[۶] به همین جهت، دستگاه عباسی در جستجوی فرزند ایشان بود و به هر نحو میکوشید او را دستگیر کند. از این رو امام عسکری در طول زندگی خود، آشکارا پسر خویش را به کسی نشان نداد و حتی او را به بسیاری از پیروان خود -جز چند تن از خواص اصحاب و خویشان نزدیک- معرفی نکرد.[۷] این چنین بود که هنگام شهادت امام، (جز همان عده) کسی از وجود فرزندی برای آن حضرت خبر نداشت.[۸]
از سویی از آنجا که امام عسکری به خاطر شرایط سیاسی، در وصیتنامه خود تنها از مادر خویش نام برده بود، در یکی دو سال اول پس از رحلت ایشان، برخی شیعیان معتقد بودند که در غیبت امام زمان، وی به نیابت عهدهدار مقام امامت است.[۹]
بلافاصله پس از شهادت امام، خواص از اصحاب به ریاست عثمان بن سعید عمری (متوفی بین ۲۶۰ تا ۲۶۷ق.) به جامعه شیعه اعلام کردند که امام عسکری فرزندی از خود به جا نهاده که اکنون جانشین ایشان و متصدی مقام امامت است،[۱۰] عبدالله بن جعفر حمیری میگوید: از عثمان بن سعید عمری درباره نام جانشین امام عسکری(ع) پرسیدم. عمری پاسخ داد: شما از اینکه نام ایشان را بپرسید، نهی شدهاید، چراکه سلطان (خلیفه وقت) چنین میپندارد که امام عسکری هیچ پسری از خود بر جا نگذاشته و میراث او نیز (بین مادر و برادر و خواهرش) تقسیم شده است. اگر اسم او برده شود، آنها در صدد یافتن او برمیآیند. پس از نام او نپرسید.[۱۱]
سرگردانی در تشخیص امام
با وجود روشنگری اصحاب خاص امام عسکری، جامعه شیعه عملا در وضعیت نابسامان قرار گرفته بود و بسیاری از شیعیان عراق و بینالنهرین، با پیشامد وضع جدید، سر در گم شده بودند و نمیدانستند چه باید کرد.[۱۲] برای نمونه، شیعیان پس از شهادت امام عسکری فردی را به مدینه فرستادند تا درباره وجود فرزند آن حضرت تحقیق کند، ظاهرا به این دلیل که در آن زمان گفته شده بود فرزند ایشان توسط پدر به آن شهر فرستاده شده است.[۱۳] همچنین نقل شده است که ابوزید احمد بن سهل بلخی دانشمند نامی معاصر دوره غیبت صغری، در جستجوی امام خود، از خراسان به عراق رفت و چند سالی در آنجا در طلب امام بود.[۱۴]
در این میان در خود بیت امامت نیز دودستگی افتاده بود. حُدیث مادر امام عسکری و حکیمه عمه ایشان، از وجود و امامت فرزند امام عسکری هواداری میکردند، ولی تنها خواهر آن حضرت که غیر از جعفر، تنها فرزند بازمانده از امام هادی و شاید خواهر تنی جعفر بود، از جعفر پشتیبانی میکرد.[۱۵]
شیعیانی که در مقامات عالیه دولتی و متصدی مشاغل مهم بودند نیز در این ماجرا دو دسته شده بودند. برای نمونه خاندان نوبخت از وجود و امامت فرزند امام عسکری(ع) پشتیبانی میکردند و عثمان بن سعید و پسرش را در مقام نیابت آن حضرت به رسمیت میشناختند.[۱۶]
انشعابات در جامعه شیعه
بحران رهبری در این دوره چنان سنگین بود که حتی عدهای، از مذهب خود دست برداشته، به سایر فرقههای شیعی و غیر شیعی پیوستند[۱۷]: دستهای رحلت امام عسکری را نپذیرفتند و ایشان را مهدی دانستند، گروهی امامت سید محمد فرزند امام هادی(ع) را پذیرفتند و امامت امام عسکری را منکر شدند.[۱۸]
در این میان گروهی بزرگ، جعفر را به عنوان امام به رسمیت شناختند[۱۹] جعفر برای بهدست آوردن امامت تلاش زیادی کرد. وی پس از رحلت امام حسن عسکری(ع)، بهرغم زنده بودن مادر ایشان، مدعی میراث حضرت شد.[۲۰] وی همچنین زمامداران وقت را تحریک کرد که خانه امام را برای یافتن فرزند ایشان جستجو کنند و با همکاری جعفر، یکی از کنیزان امام حسن عسکری(ع) زندانی شد و به شدت تحت نظر قرار گرفت،[۲۱] بهعلاوه، جعفر حاضر شد سالانه بیست هزار دینار به یکی از کارگزاران عباسی رشوه دهد تا امامت او را تأیید نماید.[۲۲]
ولی علی رغم وجود این اختلافات، نهایتاً اکثریت شیعه به امامت حضرت حجت بن الحسن (عج) گرویدند و همین جریان بعدها رهبری اصلی شیعیان امامی را بر عهده گرفت و در قرن چهارم به صورت شیعه اثنی عشری باقی ماند.[۲۳] شیخ مفید پس از نقل خبری از حسن بن موسی نوبختی، نویسنده کتاب فرق الشیعه، درباره فرقههای چهاردهگانهای که پس از شهادت امام حسن عسکری به وجود آمدند، میگوید:
از این فرقههایی که از آنها یاد کردیم، در زمان ما؛ یعنی در سال ۳۷۳ق. هیچ فرقهای غیر از امامیه دوازده امامی باقی نمانده است؛ یعنی کسانی که امامت فرزند حسن [عسکری] را که به نام رسول خدا صلی الله علیه و آله نامیده میشود، پذیرفته و به حیات و بقای او تا روزی که با شمشیر قیام کند، یقین دارند.[۲۴]
نقش نواب اربعه در دوره غیبت صغری
با غیبت امام مهدی(ع) این احتمال میرفت که شیعیان دچار سردرگمی شوند و مسأله تداوم امامت به فراموشی سپرده شود. برای مقابله با انحرافاتی از این قبیل، ضرورت داشت ارتباط شیعیان با امام خود به یک باره و به طور کامل قطع نشود از این رو نواب اربعه از سوی امام معرفی شدند تا مسئوليت اداره امور شيعيان را با هدايت و دستورات مستقيم ایشان عهدهدار شوند.[۲۵]
تلاش برای نفوذ بزرگان شیعه در دستگاه خلافت عباسی، مبارزه با غلات و مدعیان دروغین نیابت و وکالت و ساماندهی سازمان وکالت از اقدامات مهم نواب اربعه به شمار میآمد.[۲۶][۲۷]
نقش توقیعات امام زمان در تثبیت تشیع
نوشتار اصلی: توقیعات امام زمان(عج)
در این شرایط توقیعاتی از سوی امام زمان(عج) صادر شد که برخی از آنها به اثبات امامت خویش مربوط میشد. استدلالی که امام زمان (عج) در این توقیعات، برای اثبات امامت خویش مطرح کردهاند، تأکید بر استمرار راه هدایت الهی از زمان حضرت آدم تا زمان امام حسن عسکری و خالی نبودن زمین از حجت الهی است. ایشان همچنین سه معیار برای تشخیص امام از مدعیان امامت معرفی نمودهاند: عصمت، علم و تأیید الهی. اشارهای به یکی از این توقیعات سودمند است:
ابن ابی غانم قزوینی و گروهی از شیعیان در مورد جانشین امام حسن عسکری اختلاف کردند. ابن ابی غانم گفت ابومحمد(ع) درگذشته و جانشینی ندارد. شیعیان در اینباره نامهای نوشتند و به ناحیه (امام زمان) فرستادند و اختلاف پیش آمده را به اطلاع ایشان رساندند. جواب نامه با خط امام زمان چنین آمد:
بسم الله الرحمن الرحیم. خداوند ما و شما را از گمراهی و فتنه حفظ کند… به من خبر رسیده است که گروهی از شما در دین اختلاف کرده و در مورد سرپرستان امور (امامان) خود به شک و سرگردانی افتادهاند. این امر ما را اندوهگین کرد، البته نه به خاطر خودمان بلکه به خاطر شما… آیا ندیدید چگونه خداوند از زمان آدم علیهالسلام تا زمان امام پیشین برای شما پناهگاههایی قرار داد تا به آنها پناه ببرید و پرچمهایی برافراشت تا به واسطه آنها هدایت شوید. هر گاه پرچمی ناپدید شد پرچمی دیگر پدیدار گردید و هر گاه ستارهای غروب کرد ستارهای دیگر دمید. وقتی خداوند، او [امام پیشین] را به سوی خود برد گمان کردید که خداوند متعال دین خود را باطل ساخته و سبب میان خود و خلق خود را قطع کرده است. هرگز چنین نبوده و تا زمانی که قیامت برپا شود و امر خداوند سبحان آشکار گردد نیز این گونه نخواهد شد. امام پیشین علیهالسلام در حالی درگذشت که سعادتمند بود و کاملا به روش پدرانش عمل کرد و وصیت او و دانش او و جانشین او در ماست و کسی جز ستمگر گنهکار بر سر مقام او با ما نزاع نمیکند.[۲۸]
وضع جامعه شیعه در اواخر غیبت صغری
در سالهای پایانی دوران غیبت صغرا، تشیع عملا در شهرهایی از ایران و در راس همه در قم و آوه گسترش یافته بود و از سویی، شیعیان، منصبهایی حکومتی به دست آورده بودند که قدرت خاندان نوبخت در بغداد نمونهای از آن است.[۲۹] آن گونه که مدرسی طباطبایی نوشته است:
در نیمه اول قرن چهارم با به قدرت رسیدن سلسله آل بویه در ایران و استیلای آنان بر بغداد و خلافت عباسی و به قدرت رسیدن آل حمدان در شام، وضع سیاسی به طور بینظیری به نفع شیعه تغییر کرد و رجال شیعه چنان در همه مناصب و مقامات حکومت جا گرفتند و نفوذ اجتماعی آن مذهب، در چنان حدی بالا رفته بود که مورخان غربی امروز، آن قرن را «قرن شیعه» میخوانند.[۳۰]
در همین دوره بود که دفاعیههای چون الامامة و التبصرة من الحیرة اثر علی بن بابویه در تثبیت باورهای امامیه نوشته شد و سیر تدوین این کتابها در سالها و سدههای بعد با آثاری همچون کتاب الغیبه اثر محمد بن ابراهیم نعمانی و اکمال الدین اثر شیخ صدوق استمرار یافت و بدین ترتیب، شیعه دوران غیبت صغرا را با استواری پشت سر گذاشت و وارد دوران غیبت کبرا شد.
رویکرد اعتقادی
ماهیت غیبت
در چگونگی غیبت برداشتهای مختلفی از روایات به دست آمده است؛
پنهان بودن جسم (ناپیدایی)
در این نظریه، جسم حضرت مهدی(عج) از دید ظاهری مردم پنهان است و این پنهانی از طریق اعجاز صورت میگیرد.[۳۱] زیرا بر اساس این دیدگاه حضرت مردم را میبیند ولی مردم او را نمیبینند. به گفتۀ سید محمد صدر این نظریه سادهترین نظریه علمی قابل قبول درباره پنهان شدن و رهایی ایشان از ظالمان است.[۳۲] این برداشت با معنای لغوی غیبت و روایاتی که آن حضرت را به خورشید پشت ابر تشبیه کرده است[۳۳] همخوانی بیشتری دارد.[۳۴]
پنهان بودن عنوان (ناشناسی)
مراد از غیبت در این فرض این نیست که حضرت در کوه، غار یا جای دیگری پنهان است، بلکه مقصود از غیبت ناشناخته بودن آن حضرت است[۳۵] نه پنهان بودن.[۳۶] بر اساس این نظریه حضرت مهدی(عج) از دید ظاهری مردم پنهان نیست، بلکه در میان مردم زندگی میکند، مردم او را میبینند اما نمیشناسند. این پنهانی به طور عادی نیز واقع میشود.[۳۷] سید محمد صدر این دیدگاه را پذیرفته است. و برای اثبات آن به دلائلی استناد میکند، از جمله:
روایاتی که میگویند حضور او در مراسم حج به گونهای است که مردم را میبیند و میشناسد ولی مردم او را میبینند ولی نمیشناسند.[۳۸]
روایاتی که اطلاع از مکان آن حضرت را خطر دانستهاند. مانند توقیعی که از سوی حضرت به محمد بن عثمان صادر شد و در آن فرمود: «ان وقفوا علی المکان دلّوا علیه» یا گفتۀ ابوسهل نوبختی اگر من مانند حسین بن روح نوبختی بر مکانش آگاه بودم شاید در مناظرات آن را افشا میکردم. با این استدلال که خطر و احتیاط با فرض غیبت عنوان درست است و در صورت غیبت جسم و شخص خطری متوجه حضرت نیست.[۳۹]
آوردن معجزه بر منحصر بودن اقامه حق از طریق اعجاز متوقف است. اگر حفظ امام زمان بر پنهان بودن جسم آن حضرت متوقف باشد، میبایست از طریق اعجاز صورت گیرد ولی هنگامی که حفظ آن از طریق عادی مانند پنهان بودن عنوان امکان دارد، وقوع معجزه بیمعنا است.[۴۰]
پنهان بودن جسم و عنوان
در مواردی جسم حضرت مهدی(عج) از دید مردم پنهان است و در مواردی در توسط مردم دیده میشود اما شناخته نیست. آیت الله صافی گلپایگانی معتقد است غیبت امام زمان(ع) به هر دو نحو جسم و عنوان تحقق دارد. وی میگوید:
از جمع بین روایات و حکایات تشرف افراد به خدمت آن حضرت و استفاده تفسیر بعضی آنها از برخی دیگر دانسته میشود که غیبت آن حضرت به هر دو شکل (ناپدید شدن و ناشناس بودن) وقوع دارد، بلکه گاهی در زمان واحد هر دو شکل واقع شده است.[۴۱]
غیبت پیامبران پیش از اسلام
مساله غیبت در دوران گذشته در برخی از پیامبران وجود داشته است.[۴۲] بر اساس آیات قرآن و روایات معصومین، تعدادی از پیامبران، مانند: صالح، یونس،[۴۳]موسی،[۴۴]عیسی و خضر(علیهم السلام) به دلایلی نظیر امتحان امت خود، از انظار مردم پنهان شدهاند. در پارهای از روایات از مساله غیبت پیامبران به عنوان یک سنّت الهی یاد شده که در میان امتها جریان داشته است.[۴۵]
باور به غیبت در نظام اعتقادی شیعه
فلسفه و علل غیبت
در روایات فلسفه و حکمتهایی برای غیبت ذکر شده است از جمله:
حفظ جان حضرت مهدی(عج)[۴۶]
امتحان و آزمایش مردم[۴۷]
بیعت بر گردن نداشتن[۴۸]
تأدیب انسان ها[۴۹]
فراهم نبودن زمینه سیاسی و اجتماعی برای جهانی شدن اسلام
در برخی روایات، حکمت غیبت آن حضرت، از رازهای خدا دانسته شده است که پس از ظهور آشکار خواهد شد.[۵۰]
فرم در حال بارگذاری ...