مهدی موعود
|خانه|تماس |ورود
فاطمه زهرا
توسط نجمه رئيسي سرخوني in بدون موضوع

أثیر الگو و نقش­پذیری انسان از آن، امری طبیعی است که از غریزه تقلید سرچشمه می­گیرد.[1] البته برخلاف نظر اگزیستانسیالیستها،[2] الگوسازی که براساس تدابیر صحیح طرح­ریزی شود، مغایر با آزادی شخصی نیست؛ چنانکه اسلام با تأکید بر حفظ حریّت آدمی و رعایت آزادی­های شایسته بشر و با توجه به روحیه تأثیرپذیری انسان، اصل پیروی جاهل از عالم و الگوپذیری از نمونه­های راستین را مورد تأکید قرار داده است.
براین اساس، قرآن کریم، از آسیه و مریم(س)،[3] ابراهیم (ع) و همراهان او[4] و از پیامبر گرامی اسلام(ص)[5] به عنوان الگوهای شایسته نام برده است.
فاطمه (س) ـ پاره تن پیامبر اعظم(ص)[6] ـ به عنوان سرور همه زنان تاریخ، حتی بر مریم(س) برتری دارد.[7] امامان معصوم(ع) كه خود الگوي همگان در تمام ابعاد وجودي­اند، فاطمه زهرا(س) را اسوه شايسته خويش معرفي مي­كنند. امام حسن عسکری(ع) می­فرماید:
نَََحْنُ حُجَجُ اللَّهِ عَلى خَلْقِهِ وَ جَدَّتُنا فاطِمَةُ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْنا[8]
ما (ائمه) حجت خدا بر مردم و مادرمان فاطمه حجت خدا بر ماست.
و امام زمان(عج) در توقیع مبارکش، از ایشان به عنوان اسوه­ای حسنه برای خودش یاد می­کند.[9]

فاطمه(س) نه تنها الگوى يك زن مسلمان و نمونه مكتب اسلام برای زنان است بلکه اسوه تمام جهانیان در ابعاد مختلف زندگی است؛[10] در كار و تلاش، در هدفدارى، در صبر و استقامت، در بندگی و عشق به پرستش معبود، در زهد و ساده­زیستی، در حیاء و حجاب و عفاف، در عرصه وظایف خانوادگی، در جبهه دفاع از ولایت و … . همه رفتار­های فاطمه (س) درس‏آموز است: محبتش، خشمش، مبارزه‏اش، حق خواهي­اش، همسر­داري­اش، تربيت فرزندانش، عبادتش، زهد و تقوايش و … .
این نوشتار، در پی آن است تا گوشه­ای از این دریای بیکران را به تصویر بکشد، اما پیش از آن، توجه به مفهوم الگوی رفتاری و اهمیت آن ضروری است.
مفهوم­ الگوی رفتاری
تعریف
الگو در لغت به معانی اُسوه، مُدل، نمونه، مثال، سرمشق و قُدوَه آمده است.[11] الگو و اسوه در لغت علاوه بر نمونه­های عینی به مفاهیم هم اطلاق می­شوند.[12]
اسوه تعبیر عربی و قرآنی الگوست و مراد از آن، حالتی است که انسان به هنگام پیروی از غیر خودش کسب می­کند.[13] روشن است در این تعریف، جنبه غیر عینی اسوه لحاظ گردیده اما گاهی اسوه به کسی گویند که باید به وي تأسّی جست و مانند او عمل کرد[14] که این بیان به سرمشق عینی اشاره دارد.
این دو معنا در فرهنگ علوم رفتاری هم ملاحظه می­شود و الگو قابل انطباق بر دو گونه مصداق است. جنبه عینی الگو امری است که در یک گروه اجتماعی شکل می­گیرد تا در رفتارهای اجتماعی به عنوان مُدل، راهنمای عمل قرار گیرد و در جنبه غیر عینی، الگوها، شیوه­های زندگی هستند که از صُوَر فرهنگی نشأت می­گیرند.[15]
روش الگوسازی
از این روش در روانشناسی اجتماعی به نام همانندسازی[16] یاد می­شود که در آن، نمونه­اي از رفتار و کردار مطلوب، به صورت عملی در معرض دید شخص قرار می­گیرد تا او به پیروی بپردازد و حالت نیکویی مطابق با عمل نمونه را در خودش پدید آورد. شخص می­کوشد تا خود را همانند فردی که به نظرش شخصیّت قابل قبولی دارد نموده و نگرش­ها، ویژگی­های رفتاری و هیجان­های او را سرمشق خود قرار دهد. این رویه به خاطر کسب پاداش یا اجتناب از تنبیه نیست بلکه برای این است که آن فرد را پسندیده و نفوذ او را پذیرفته است.
برخی، همانندسازی را ناشی از غریزه تقلید می­دانند.[17] در مقابل این نظریه، گروهی دیگر معتقدند که همانندسازی و الگوگیری، تأمین­کننده منافع افراد است و آنها را در نیل به اهداف یاری می­نماید به اين بيان كه اگرچه به تأثیر تقلید در کودکی باور داشته باشیم اما وقتی جوانی موهای خود را مانند یک ستاره سینما می­آراید یا مثل او لباس می­پوشد نمي­توان باور داشت که تا آن زمان از عمرش نیروی غریزی تقلید او را به این کار واداشته است بلکه وي بدان جهت به این کار دل می­بندد که آن روش را وسیله نیل به منزلت و مقام و شیوه زندگی آن ستاره سینما می­شمرد.[18]
در جمع بین این دو نظریه می­توان به روش اسوه­سازی در قرآن _ به عنوان یک روش بنيادين در تربیت_ اشاره کرد. از نظر قرآن یکی از ویژگی­های مهم این روش، این است که فرد باید در برخورد با اسوه، بابصیرت و انتخابگری به مواجهه بپردازد. قرآن کسانی را که در پیروی از دیگران با کوردلی به هرآنچه بیابند، اقتدا می­کنند مورد نکوهش قرار می­دهد و آنان را به بصیرت فرا می­خواند؛[19]پس اسوه­گزینی هرچند متضمّن پیروی از غیر است اما این پیروی هرگز نباید تقلید صرف و با بی­خبری باشد بلکه تقلیدِ هدفمند و آگاهانه­ است و بصیرت پیش­فرض اساسی این روش است.
اهمیت و ضرورت الگوهای برتر
الگو در همه سنین نقش بسیار مهمّی در انتقال و درونی­کردن ارزش­ها دارد اما این موضوع در نسل جوان و نوجوان نمود بیشتری می­یابد. آنها به سبب روح پاک و آرمان­گرایی خاص خود ندای پاکان و اشخاص نمونه را حس می­کنند و در نظر کسانی که طبع دینی دارند ندای پاکان همان ندای الهی است.[20]
امروزه تمام دستگاه­های تبلیغاتی و فرهنگی و حتی سیاسی و اقتصادی در پی ارائه و احیاناً تحمیل الگوهای گوناگون خود به افراد، طبقات و خصوصاً نسل جوان هستند. پس با توجه به عنصر آگاهی در تقلید از الگوها و تقویت آن، باید جامعه را به تأسّی از الگوهای برتر و اسوه­های راستین بشری که هماهنگ با نظام ارزشی جامعه­اند، سوق داد.
اهمیت الگوهای برتر در پیشرفت جامعه، از چند جهت است:
1. الگوها میزان و ترازوی سنجش رفتار انسان­ها هستند. افزون بر اینکه بدون بکار بردن الگوها انسان دچار سردرگمی و احیاناً خودبینی خواهد شد.
2. هدایت و راهیابی به رشد و تکامل بشری از طریق الگوهایی است که به قلّه تربیت و اوج کمال رسیده­اند و نقش قطب­نما را دارند تا آدمی، راه را به بیراهه نرود. نمونه بارز این الگوهای هدایتگر پیامبران و اولیای الهی­اند.
3. سنجش نارسایی­ها و نواقص و میزان موفقیت خویش در کسب فضائل با مددگیری از الگو امکان­پذیر است. وقتی فردی عکس­العمل الگوی خویش را در برابر محرّکی که برای خودش هم رخ داده می­نگرد و تفاوت چشم­گیری بین عکس­العمل او و عکس­العمل خودش می­یابد، به نارسایی رفتار خود پی­ برده، از آن پس سعی در اصلاح رفتار خویش و تطبیق آن با رفتار الگویش می­نماید.
4. اسوه­ها عامل تحرّک انسان­ها، یأس­زدایی و خارج ساختن روح ناامیدی از جامعه­اند
ابعاد شخصیت ريحانه نبي(ص)[21]
فاطمه زهرا(س) زنى كه در حجره اى كوچك و خانه اى محقّر، انسان­هايى را تربيت كرد كه نورشان از بسط خاك تا آن سوى افلاك و از عالم ملك تا آن سوى ملكوت اعلى مى­درخشند.[22] شناخت ابعاد شخصيتي كوثر حيات _ حضرت فاطمه زهرا(س)_ كه سوره «هَلْ أَتَي»، آيه «مُباهَلَه» و حديث «كِساء» در مورد او و خانواده­اش نازل شده،[23] از حوزه درك و فهم قاصر و محدود ما فراتر است. اما نكته قابل دقت در اين عرصه كه ديده عقل را مبهوت­تر مي­كند، قدرت اين بانوي بزرگوار در جمع كردن ابعاد مختلف و گاه در ظاهر ناسازگار با هم است. در عين زهد و عدم دلبستگي به دنيا، براي دفاع از حقانيّت و ولايت، خطبه فدكيّه مي­خوانَد. در همگامي با شوي خود و رعايت اصول شوهرداري، بهترين ياور براي مولاي خويش در طاعت پروردگار است[24] و در دعاهاي شبانه خويش خيرخواه همسايگان.[25] در اين مورد مقام معظم رهبري مي­فرمرماید:
در زندگى معمولى اين بزرگوار، يك نكته‌، مهم است و آن جمع بين زندگى يك زن مسلمان، در رفتارش با شوهر و فرزندان و انجام وظايفش در خانه از يك طرف و بين وظايف يك انسان مجاهد، غيور و خستگى‌ناپذير در برخوردش با حوادث سياسى مهم بعد از رحلت رسول اكرم(ص) كه به مسجد مى‌آيد و سخنرانى و موضعگيرى و دفاع مى‌كند و حرف مى‌زند و… همچنين از جهت سوم، يك عبادتگر و بپادارنده‌ نماز در شبهاى تار و قيام‌كننده‌ للَّه و خاضع و خاشع براى پروردگار است و در محراب عبادت، اين زن جوان مانند اولياى كهن الهى، با خدا راز و نياز و عبادت مى‌كند. اين سه بُعد را با هم جمع كردن، نقطه‌ درخشان زندگى فاطمه‌ زهرا(س) است.[26]
جمع فضائل در فاطمه زهرا(س) است كه او را آيينه حُسن­نماي جمال حق قرار داده تا آنجا كه رسول­گرامي­اسلام(ص) فرمود: «لَوْ كَانَ الْحُسْنُ شَخْصاً لَكانَ فاطِمَةَ » اگر نيكويي در قالب شخصي جلوه مي­نمود، هرآينه آن شخص فاطمه بود. [27]
از جمله فضائل آن حضرت، مقام علمی ایشان بود. در مقام و درجه علمي او همين بس كه ايشان دانش خود را از سرچشمه وحي فرا گرفته و علوم و اسراري كه رسول خدا(ص) به او مي­آموخت، توسط حضرت علي(ع) نوشته مي­شد تا به اين ترتيب صحيفه فاطميّه به فاطمه(س) هدیه شد.[28] ريحانه رسول اعظم(ص)، بانوي انديشمندي است كه به عمق توحيد به گونه­اي خالصانه دست يافت؛ فرازهاي آغازين خطبه فدكيّه گوشه­اي از درك والاي او از اصل توحيد را به نمايش مي­گذارد. [29] خداوند آنچنان آن بانو را از علم و دانش سرشار نمود[30] كه گاه اميرالمؤمنين هم از او بهره علمي مي­گرفت.[31] اگر دامنه علم را به بصيرت و موقعيت­شناسي توسعه دهيم،[32] بي­شك ايشان در تصميم­گيري­هاي خويش و در بينش خود صائب و نمونه بودند چنانكه امام جعفر­صادق(ع) فرمود : او از من به حقايق امور آگا­ه­­تر بود.[33]
درباره مقام معنوی آن حضرت(س) نیز باید گفت، بي­ترديد براي افراد عادي توان آن نيست كه در عظمت مقام معنوي حضرت فاطمه(س) سخن بگويند. دختر پيامبر(ص)، معماي ناگشوده ذهن بشر و معارف بشري است.[34] دختر پيامبر(ص)، حركت معنوي خود را با قدرت الهي، با دست غيبي و با تربيت رسول الله(ص) شروع كرد و تمامي مراحل معنوي را طي نمود تا به مرتبه­اي رسيد كه دست همه از او كوتاه گشت.[35] لؤلؤ نوراني رسالت چنان در ايمان و اخلاص و يقين به پيش رفت كه پدر گرامي­اش(ص) فرمود: دخترم فاطمه، (كسي است كه) خداوند قلب و جوارح او را از ايمان و يقين، لبريز ساخته است.[36] تنها كفو و همتای اين درياي موّاج و بي­كرانه، اميرالمؤمنين علي(ع) است[37] كه او را به خوبی می­شناسد درحالی­که مردم نسبت به شناخت واقعی آن حضرت(س) عاجزند.[38]
نمونه­هایی از الگوهای رفتاری فاطمه زهرا(س)
1. صداقت­
فضائل اخلاقی از امور ضروری اجتماع بشری است که اگر این خصلت­ها از زندگي بشر برداشته شود، بسیاری از افراد بشر در ارتکاب اعمال زشت و پایمال کردن قوانینی که رعایتش واجب است، شرم نمي­کنند و در نتيجه جامعه بشری متلاشی می­گردد.[39] از جمله این فضائل اخلاقی، صداقت و پرهيز از دروغگويي و نفاق است. [40]
معنای اولی صدق، مطابقت کلام با خارج است اما با توسعه در معنای صدق، وصف صادق بودن را وقتی بر انسانی حمل می­کنند که گفته وی با خارج مطابقت کند و عمل او براساس اعتقادش باشد و آنچه را مراد جدی­اش است، به جای آورد. به این ترتیب صدق صفتی است که همه اخلاق حسنه از عفت، شجاعت، حکمت، عدالت و … را در برمی­گیرد. پس اگر مراد از صداقت، تطابق گفتار و کردار آدمی با باطنش باشد، تمامی فضائلی را که آدمی می­تواند کسب نماید، شامل می­گردد که صدق در گفتار، یکی از مصادیق آن است. [41]
كلمه صديق صيغه مبالغه از صدق است و صديق به كسى گويند كه در صدق مبالغه كند يعنى آنچه را كه مى‏گويد انجام مى‏دهد و ميان گفتار و كردارش تناقضى وجود ندارد.[42] يكي از القاب حضرت فاطمه(س)، صديقه است كه خود رسول­خدا اين لقب را به او عنايت كرد.[43] مراد از آن در وهله اول راستگويي در همه اقوال است.[44] عايشه در وصف دخت گرامي پيامبر اسلام(ص) مي­گويد: من كسي را به جز رسول الله(ص) راستگوتر از فاطمه(س) نديدم.[45] در مرحله بعدي مراد از صدق همان عصمت و همگامي قول و عمل است چرا كه او هرآنچه را بر رسول­اكرم(ص) نازل مي­شد تصديق مي­كرد و عمل می­نمود.[46]
2. ادب
مراد از ادب، ظرافت عمل و هيأت زيبايي است كه سزاوار است عمل بر طبق آن انجام شود. مشخص است كه عمل وقتى ظريف و زيبا جلوه مى‏كند كه اولاً مشروع بوده و منع تحريمى نداشته باشد، پس در ظلم و دروغ و خيانت و كارهاى شنيع و قبيح، ادب معنا ندارد و ثانياً عمل اختيارى باشد، يعنى ممكن باشد كه آن را در چند هيأت و شكل در آورد ولي شخص به اختيار خود آن را به وجهى انجام دهد كه مصداق ادب واقع شود؛ نظير ادبى كه اسلام در غذا خوردن سفارش كرده است و آن عبارت است از گفتن بسم اللَّه در اول غذا و الحمد للَّه در آخر آن و احتراز از خوردن در حال پرى شكم و امثال اين موارد از آداب غذا خوردن. بدیهی است که اقوام مختلف آداب مختلفي دارند مانند تحيت در موقع برخورد و ملاقات با يكديگر كه در اسلام اين تحيت سلام است كه از طرف خداى متعال، مبارك و طيب قرار داده شده و در نزد اقوامى ديگر برداشتن كلاه و يا بلند كردن دست و کارهای دیگر است و چون مطلوب نهايى دين، توحيد، عبوديت و بندگى است پس ادب الهى كه خداى سبحان انبيا و فرستادگانش را به آن مؤدب نموده است، هيأت زيباى اعمال دينى‏اي است كه از غرض و غايت دين حكايت مى‏كند.[47] ‏
با توجه به معنای بالا از ادب، حضرت فاطمه(س) بهترین الگو در رعایت آداب اسلامی است. نمونه­هایی از این ادب در حرکت­های آن حضرت در برابر پدر و شوی گرامی­اش مرور می­شود:
1. در عصر رسالت، برخی از مسلمانان با حضرت­رسول­اکرم(ص) همانند دوستان خويش برخورد كرده، گاه صداي خويش را از صداي دلنواز او بلندتر می­کردند یا او را به نام صدا مي­زدند و به اين ترتيب ادب شايسته، را به جای نمی­آوردند. ازاين­رو آيات الهي نازل شد[48] و هشدار داد كه با رسول خدا به آواز بلند سخن نگوييد و او را به نام صدا نزنيد. حضرت فاطمه(س) پس از شنيدن آيه شريفه، با آنكه به پدر مهر مي­ورزيد اما به دلیل ادب، آن حضرت(س) را رسول­خدا صدا مي­زد كه پيامبر(ص) او را استثناء نمود.[49]
2. هنگامي­كه حضرت علي(ع) به خواستگاري حضرت فاطمه(س) رفت و رسول اكرم(ص) موضوع را با دخترش در ميان گذاشت، سكوت فاطمه(س)،[50] نشان قبول و رضايت اوبود اما به سبب حیا و ادب، کلامی بر زبان جاری نساخت.[51]
3. اين فراز سرشار از ادب حضرت فاطمه(س) در برابر شوي گرانقدرش است كه فرمود:
يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنِّي لَأَسْتَحْيِي مِنْ إِلَهِي أَنْ تُكَلِّفَ نَفْسَكَ مَا لَا تَقْدِرُ عَلَيْه.ِ[52]
اي ابوالحسن! همانا من از خداي خويش شرمسار خواهم گشت كه از شما چيزي بخواهم كه امكان فراهم آوردنش را نداشته باشي.
4. هنگامي­كه فاطمه زهرا(س) مبارزه خود با سردمداران فتنه شوم سقيفه را پي گرفت و نارضايتي خود را اعلام نمود، جوّ جامعه بر ضد آنان شد چرا که مردم این حدیث رسول گرامی(ص) را در خاطر داشتند که خدا از غضب فاطمه خشمگین خواهد شد؛[53] ازاین­رو سران سقيفه به خدعه دست زده، تقاضاي ملاقات كردند اما آن آزاد زن، با درايتي وصف­ناپذير آنان را نپذيرفت تا اينكه دست به دامان اميرالمؤمنين علي(ع) شدند. حضرت فاطمه(س) با دنيايي از ادب فرمود:
الْبَيْتُ بَيْتُكَ وَ الْحُرَّةُ زَوْجَتُكَ إفْعَلْ مَا تَشَاءُ[54]
(يا علي!) خانه خانه تو و من همسر تو هستم، هر آنچه صلاح مي­داني انجام بده.
3. ولايتمداري و بصيرت
ولايت تجلي توحيد ربوبي، حاكميت مطلق خداوند و تحقق اراده تكويني و تشريعي­اش بر انسان است و ولايتمداري به اين معناست كه كليه برنامه­ها و مجريان و مسلمين تحت دستورات يا سيره معصومين(ع) باشند. جلوه ولايتمداري در محبت نسبت به وليّ خداست و نشان محبت­ورزي، اطاعت است
محبت_ که جاذبه ای عرشی و رمزی از رحمت و عنایت ربانی است_ را بايد نثار مقدم انوار آسمان ولایت يعني ائمه هدی(ع) نمود با اين اعتقاد كه مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَكُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ.[55] معیار و محک نظر برای شناخت آدمی از درجه محبت و اخلاص خویش نسبت به خدا، محبت به رسول خدا(ص) و ائمه هدی(ع) است كه انسان­هاي کامل هستند و انسان کامل مظهر و آیینه تمام نمای صفات کمال و جمال الهی است.[56] به همین جهت محبت به ائمه(ع) محبت به خداست و اگر كسي در پی محبت خداست، این امرتنها در پرتو محبت به ولایت امکان پذیر است که دین چیزی جز حب و بغض نیست.[57] تنها در حریم ولایت است که جانِ گداخته شده، به مقام رضا، زهد، تقوا، خلوت در شب و … می رسد و آثار و برکات معنوی حاصل می شود و نَفَسهای مؤمنِ عاشقِ ولایت از شنیدن داستان ظلمی که بر اهل بیت(ع) رفته است غمزده شده تسبیح است.[58]
از سويي ديگر، به حکم آیه إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ [59] آنها که ادعا می کنند خدا را دوست دارند باید از رسول او پیروی کنند تا مورد محبت خدا قرار گیرند و با توجه به اينكه درآیه أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏[60] اطاعت از رسول خدا(ص) و اولوا الامر مکمل هم و در کنار هم آورده شده است، پس ملاک محبت الهی عمل آدمی بوده و اطاعت از رسول و اولوا الامر نشانه صداقت در محبت به پروردگار است.
ولایتمداری در ارتباط با بصیرت تفسیر می­شود و تحقق می­یابد.
بصيرت در لغت نامي است براي اعتقاد قلبي به دين و حقيقت.[61]پس می­توان گفت بصيرت دانايي همراه با باور قلبي است. انسان بصير به دليل برخورداري از نگاه ژرف به مسائل، از حوادث گذشته براي آينده عبرت مي­گيرد. لذا برخي اهل لغت بصيرت را به معناي عبرت هم آورده­اند.[62] بصيرت مانند سپري است كه در هنگامه فتنه­ها و مواقف خطرناك شخص را مصون نگه مي­دارد. از اين روست كه زره و لباس محافظ جنگي را نیز بصيرت گويند.[63] در میانِ اهل بصیرت، کسانی حضور دارند که در روايات از آنها تعبير به «نُوَمَه» شده است؛ اینها که در امر دین و شناخت خداوند و صفات و اسماء الهی و آگاهی نسبت به احوال دنیا و آخرت به آگاهی و بصیرت کامل رسیده­اند، چراغ­هاى هدايت و سرچشمه‏هاى دانش هستند كه تيرگي فتنه توسط آنها برطرف مي­شود.[64] متوسّمین[65]، نومه و اهل اعراف[66]، اهل بصيرت ناب و اولیاء الهي هستند.
حضرت فاطمه(س) با بصیرت ناب به دفاع از ولایت پرداخت. مبارزه شجاعانه و حق­طلبانه و الهام­بخش حضرت فاطمه­زهرا(س)، نشانگر بصیرت لازم او برای مقاومت و بيدارگري در مقابل ظلم و جهل و عوام­فریبی و در حقیقت تجلی ولایتمداری ایشان بود. دفاع آن حضرت(س) از ولايت، در دفاع از فدك نيز جلوه كرد چراكه غصب فدك، آن روي سكه غصب خلافت بود.[67] او مي­داند كه غصب فدك، انحراف از اصل اسلام و مدار حق[68] است و فدك، بُعد اقتصادي خلافت؛ ازاين­رو پرچم حق­طلبي را برافراشت.
سخنراني،[69] گريه­هاي جان­سوز در بيت­الاحزان،[70] اعتصاب سخن با سردمداران ظلم،[71] دعوت به حق­خواهي[72] و سرانجام وصيت به تدفين مخفيانه[73] از جمله شيوه­هاي اين بانوي بزرگوار در دفاع از ولايت بوده است.
شهيده راه ولايت _ حضرت فاطمه­زهرا(س) _ در فرازي از خطبه فدكيّه چنين فرمود:

پس زماني­كه خداوند خانه پيامبران و جايگاه برگزيدگان را براي پيامبرش ترجيح داد، علائم خفته نفاق از اعماق وجودتان سر بر آورد و لباس دين برايتان كهنه شد و سردسته منافقان زبان درآورد و ناچيزانِ هيچگاه به حساب نيامده، سربرآوردند و اظهار وجود كردند و عربده­هاي سراب­پرستان و باطل­جويان در عرصه دلهاي شما پيچيد و شيطان از مخفي­گاه خود سريرآورد و شما را به نام خواند؛ پس شما را آشناي كلامش و پاسخگوي دعوتش و آماده براي پذيرش خدعه و فريب و نيرنگش يافت. سپس شما را از جا بلند كرد و ديد كه چه راحت برمي­خيزيد و شما را گرم كرد و ديد كه چه آسان گرم مي­شويد و آتش (در خرمن كينه­هايتان) انداخت و ديد كه چه زود شعله­ مي­گيريد. پس (به اغواي شيطان) بر شتري نشان زديد كه از آنِ شما نبود و بر آبِشخوري وارد شديد كه غصب (محض) بود. اين در حالي بود كه هنوز از عهد پيامبر، چيزي نگذشته بود و زخم مصيبت هنوز تازه بود و دهان جراحت هنوز به هم نيامده بود و (بدن) پيامبر هنوز بيرون قبر بود. بهانه آورديد كه از فتنه مي­ترسيديم (پس خليفه برگزيديم)؛ أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ[74] (ولى بايد) بدانيد كه(هم­اكنون) در (قعر) فتنه هستيد و راستي كه جهنم بر كافران احاطه دارد. [75]
و در فرازي ديگر از اين خطبه بديع فرمود:
(اي انصار!) شما كه به شجاعت و جنگاوري معروفيد، شما كه به خير و صلاح شُهره­ايد، شما كه دست­چين شديد، برگزيده شديد، (شما چرا ياري­ام نمي­كنيد؟) شما (همانيد كه) با عرب پيكار كرديد، رنج كشيديد و محنت برديد و … پس اكنون چرا بعد از آنهمه زبان­آوري دم فرو بسته­ايد (و به وادي حيرت افتاده­ايد)؟ چرا (حقّ را) بعد از آشكار شدنش مخفي مي­كنيد و بعد از آنهمه پيشگامي، عقب نشسته­ايد؟ چرا بعد از ايمان، به شرك روي آورده­ايد؟ … به هوش باشيد كه من مي­بينم شما به سوي تنبلي و تن­آسائي و عافيت­طلبي مي­رويد. [76]
4. مهربانی در خانه
«حانيه» يعني مهربان نسبت به همسر و فرزندان، از القاب دخت گرامي رسول­اكرم(ص) است.[77] حضرت زهرا(س) كه خود را فدايي اميرالمؤمنين(ع) مي­دانست، [78]حتي تا آخرين لحظات عمرش به فكر علي(ع) بود و بر مظلوميت آن حضرت مي­گريست.[79] از امام علي(ع) روايت شده كه فرمود: به خدا سوگند! … او در هيچ موردي مرا خشمگين نساخت و نسبت به من نافرماني نداشت. هرگاه به او مي­نگريستم، غم و اندوهم از بين مي­رفت.[80]
5. قناعت:
«حَلِيفَةِ الْوَرَعِ وَ الزُّهْد»[81] عبارتي از زيارتنامه فاطمه زهرا(س) است كه او را هم­پيمان با زهد و انقطاع از دنيا معرفي مي­كند. هنگامي­كه فشار اقتصادي حاكم بر جامعه آن روز، بر خانواده سنگيني مي­كرد، فاطمه(س) بود كه با آرامش خاطري شگفت از شوهرش حمايت مي­نمود و مي­فرمود:
نَهَانِي أَنْ أَسْأَلَكَ شَيْئاً فَقَالَ لَا تَسْأَلِينَ ابْنَ عَمِّكِ شَيْئاً إِنْ جَاءَكِ بِشَيْ‏ءٍ [عَفْوٍ] وَ إِلَّا فَلَا تَسْأَلِيهِ.[82]
پدرم رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله مرا نهى كرده كه از تو چيزى بخواهم، ميفرمود: اگر چيزى براى تو آورد بپذير و گرنه مبادا از او چيزى خواهش نمائى!
ايشان همانند اقيانوسي آرام، با صخره­هاي مشكلات مواجه مي­شد. روزي رسول­خدا(ص) به خانه دخترش آمد و با ديدن حسنين(ع)، رو به فاطمه(س)، فرمود: به فرزندانم غذا بده (تا اينگونه گرسنه نباشند). آن بانوي والا با آرامش و در قالب بياني خاصي گفت: مَا فِي بَيْتِي شَيْ‏ءٌ إِلَّا بَرَكَةُ رَسُولِ اللَّهِ در خانه ما چيزي جز بركت (حضور) رسول­خدا(ص) وجود ندارد.
نتيجه­گيري
در اين نوشتار، از درياي فضائل حضرت فاطمه­زهرا(س)، به ذكر مواردي از الگوهاي رفتاري آن بانوي بزرگوار پرداخته شد:
1. قدرت او در جمع بين ابعاد متعالي خويش از همسرداري و تربيت فرزند، دفاع از ولایت و عبادت و معرفت؛
2. الگو بودن در جميع فضائل اخلاقي از جمله: صداقت، ادب، شفقت و قناعت؛
3. الگويي شايسته در دفاع از ولايت با استفاده از روش­هاي گريه و ابراز احساس غم، اعتصاب كلامي با دشمنان ولايت، سخنراني و موعظه.
البته با تحليل روش­هاي حمايتي ايشان از ولايت و تحليل بيانات وي در تبيين فتنه روزگار، بحثي تطبيقي بين عصر حضرت فاطمه­زهرا(س) و عصر كنوني قابل ارائه است.

[1] . ابراهیم امینی، اسلام و تعلیم و تربیت(2)، تهران، انجمن اولیاء و مربیان، 1372ش، 98.
[2] . مهدی صانعی، پژوهشی در تعلیم و تربیت اسلامی، مشهد، سناباد، 1378ش، 44.
[3] . تحریم:11و12.
[4] . ممتحنه:4؛ نحل:120-123.
[5] . احزاب:21.
[6] . قَالَ رَسُولَ اللَّهِ (ص): فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي (علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسةالوفاء، 1404ق، 43/23).
[7] . فَأَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةُ فَهِيَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ (همان، 43/24).
[8] . طيب، اطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات اسلام، 1378ش، 13/225.
[9] . فِي ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِي أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ وجود دختر رسول خدا براي من نمونه­اي شايسته است.(بحارالانوار، 53/180).
[10] . شخصيت زهراى اطهر، در ابعاد سياسى و اجتماعى و جهادى، شخصيت ممتاز و برجسته‌يى است؛ به طورى كه همه‌ى زنان مبارز و انقلابى و برجسته و سياسى عالم مى‌توانند از زندگى كوتاه و پرمغز او درس بگيرند. (از بیانات مقام معظم رهبری، 26/10/1368).
[11] . لغت­نامه دهخدا، ماده (الگو).
[12] . مُنتهی­الإرَب.
[13] . راغب اصفهاني، المفردات، بيروت،
[14] . شعرانی، نثرطوبی.
[15] . آلن بیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه باقر ساروخانی، تهران، کیهان، 1370ش، 260-261، ماده (pattern).
[16] . identification.
[17] . ر.ک. به: اتکینسون و هیلگارد، زمینه روان­شناسی، ترجمه براهنی و دیگران، تهران، رشد، 1375ش، 1/157-170؛ الیوت ارونسون، روان­شناسی، شُکرکُن، تهران، رشد، 1382ش، 61-62.
[18] . روانشناسی اجتماعی، اتوکلاین برگ، ترجمه کاردان، تهران، نشر؟، 1372ش، 2/494.
[19] . زخرف:23-24.
[20] . موریس دبس، مراحل تربیت، علیمحمد کادان، انتشارات دانشگاه تهران، 1374ش، 103.
[21] . حضرت علي(ع) در معرفي خود به خوارج فرمود: أَنَا زَوْجُ الْبَتُولِ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ … وَ رَيْحَانَةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) (بحارالانوار، 33/283).
[22] . صحيفه امام، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر،1378ش، 16/192.
[23] . براي نمونه در ذكر فضائل حضرت فاطمه زهرا(س) ر.ك. به: موسوي، الكوثر، قم، حاذق، 1420ق، 1/357-497 و 2/370-455؛ كرمي، سيره و سيماي ريحانه پيامبر(ص)، قم، دليل، 1379ش؛ فاطمة الزهرا(ع) بهجة قلب المصطفي(ص)، رحماني همداني، تهران، مؤسسه بدر، 1369ش.
[24] . وقتي پيامبراكرم(ص) از اميرالمؤمنين علي(ع) سؤال مي­كند كه فاطمه را چگونه يافتي؟ پاسخ مي­دهد: نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى طَاعَةِ اللَّه (بحارالانوار، 43/117؛ ابن­شهرآشوب، المناقب، قم، انتشارات علامه، 1379ق، 3/356).
[25] . الْجَارُ ثُمَّ الدَّارُ (حر عاملي، وسائل­الشيعه، قم، مؤسسه آل­البيت، 1409ق، 7/113) همين عبارت تمثيلي در پندهاي حكيمانه لقمان هم روايت شده است. (بحارالانوار، 13/428).
[26] . فرازهايي از بيانات مقام معظم رهبري، 22/9/1368.
[27] . جويني، فرائد السمطين، بيروت، مؤسسه محمودي، 1400ق، 2/68.
[28] . كليني، الكافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365ش، 1/239-240 البته عنوان «صحيفه فاطميه» از وصيت­نامه الهي سياسي امام خميني(ره) گرفته شده است (صحيفه امام، 21/397) و آنچه در روايت آمده عنوان «مُصْحَف فاطمه» است.
[29] . وَ أَشْهَدُ أَنَّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ كَلِمَةٌ جَعَلَ الْإِخْلَاصَ تَأْوِيلَهَا وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَهَا وَ أَنَارَ فِي الْفِكْرَةِ مَعْقُولَهَا الْمُمْتَنِعُ مِنَ الْأَبْصَارِ رُؤْيَتُهُ وَ… و گواهي مي­دهم كه خدايي جز خداي يكتا نيست و مانند و شريكي ندارد. سخني كه روح آن را اخلاص قرارداد و دلهاي شيفتگان به حق را به آن گره زد و مفهوم و آثار آن را در انديشه­ها پرتوافكن ساخت؛ خدايي كه ديدنش با چشم­ها نشايد و بيان وصف او با اين زبان ممكن نيست و درك ذاتش براي خردها ميسر نيست و … . (طبرسي، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضي، 1403ق، 1/98-109؛ بحارالانوار، 29/220 -235) محقق اربلي(ره) در وصف اين خطبه مي­نويسد: اين گفتار از خطبه­هاي زيبا و بديع است كه پرتوي از نور نبوت آن را در بر گرفته است. (اربلي، كشف­الغمه، تبريز، مكتبة بني­هاشمي، 1381ق، 1/479).
[30] . امام باقر(ع) فرمود: وَ اللَّهِ لَقَدْ فَطَمَهَا اللَّهُ بِالْعِلْمِ قسم به خدا كه آفريدگارش او را از علم و دانش سرشار ساخت. (بحارالانوار، 43/13؛ الكافي، 1/460؛ شيخ صدوق، علل الشرايع، قم، مكتبة الداوري، بي­تا، 1/179).
[31] . وسائل­الشيعه، 20/67؛ بحارالانوار، 43/54.
[32] . بصیرت، نوعی عبرت و عبور کردن از ظاهر به باطن است به این صورت که در اثر تفکر، نوری در قلب شخص ایجاد می­شود که او در پرتو روشنایی آن نور، به حقیقت اشیاء پی می­برد. (احمد نگری، دستورالعلماء، بیروت، مؤسسة الأعلمی، 1395ق، 1/251).
[33] . بحارالانوار، 43/10؛ دلائل­الامامه، طبري، قم، دارالذخائر، بي­تا، 12.
[34] . از بيانات مقام معظم رهبري، 17/10/1369
[35] . صحيفه امام، 7/338.
[36] . بحارالانوار، 43/29؛ قريب به همين مضمون در دلائل­الامامه، 48 آمده است.
[37] . لوْ لَا عَلِيٌّ مَا كَانَ لِفَاطِمَةَ كُفْوٌ أَبَداً اگر علي(ع) نبود همتايي براي فاطمه پيدا نمي­شد. (بحارالانوار، 43/58) علي بن ابراهيم قمي آيه مَرَجَ الْبَحْر<

نظر دهید »
شهادت فاطمه زهرا
توسط نجمه رئيسي سرخوني in بدون موضوع

فاطمه (علیها السلام) در نزد مسلمانان برترین و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون و اعصار می‌باشد. این عقیده بر گرفته از مضامین احادیث نبوی است. این طایفه از احادیث، اگر چه از لحاظ لفظی دارای تفاوت هستند، اما دارای مضمونی واحد می‌باشند. در یکی از این گفتارها (که البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است)، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: “فاطمه سرور زنان جهانیان است". اگر چه بنابر نص آیه شریفه قرآن، حضرت مریم برگزیده زنان جهانیان معرفی گردیده و در نزد مسلمانان دارای مقامی بلند و عفت و پاکدامنی مثال‌زدنی می‌باشد و از زنان برتر جهان معرفی گشته است، اما او برگزیده‌ی زنان عصر خویش بوده است. ولی علو مقام حضرت زهرا (علیها السلام) تنها محدود به عصر حیات آن بزرگوار نمی‌باشد و در تمامی اعصار جریان دارد. لذا است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلامی دیگر صراحتاً فاطمه (علیها السلام) را سرور زنان اولین و آخرین ذکر می‌نمایند. اما نکته‌ای دیگر نیز در این دو حدیث نبوی و احادیث مشابه دریافت می‌شود و آن اینست که اگر فاطمه (علیها السلام) برترین بانوی جهانیان است و در بین زنان از هر جهت، کسی دارای مقامی والاتر از او نیست، پس شناخت سراسر زندگانی و تمامی لحظات حیات او، از ارزش فوق العاده برخوردار می‌باشد. چرا که آدمی با دقت و تأمل در آن می‌تواند به عالیترین رتبه‌های روحانی نائل گردد. از سوی دیگر با مراجعه به قرآن کریم درمی‌یابیم که آیات متعددی در بیان شأن و مقام حضرتش نازل گردیده است که از آن جمله می‌توان به آیه‌ی تطهیر، آیه مباهله، آیات آغازین سوره دهر، سوره کوثر، آیه اعطای حق ذی القربی و… اشاره نمود که خود تأکیدی بر مقام عمیق آن حضرت در نزد خداوند است. این آیات با تکیه بر توفیق الهی، در مقالات دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. ما در این قسمت به طور مختصر و با رعایت اختصار، به مطالعه شخصیت و زندگانی آن بزرگوار خواهیم پرداخت.

 

نام، القاب، کنیه‌ها

 نام مبارک آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) است و از برای ایشان القاب و صفات متعددی همچون زهرا، صدیقه، طاهره، مبارکه، بتول، راضیه، مرضیه، نیز ذکر شده است.

فاطمه، در لغت به معنی بریده شده و جدا شده می‌باشد و علت این نامگذاری بر طبق احادیث نبوی، آنست که: پیروان فاطمه (علیها السلام) به سبب او از آتش دوزخ بریده، جدا شده و برکنارند.

زهرا به معنای درخشنده است و از امام ششم، امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که: “چون دخت پیامبر در محرابش می‌ایستاد (مشغول عبادت می‌شد)، نورش برای اهل آسمان می‌درخشید؛ همانطور که نور ستارگان برای اهل زمین می‌درخشد.”

صدّیقه به معنی کسی است که به جز راستی چیزی از او صادر نمی شود. طاهره به معنای پاک و پاکیزه، مبارکه به معنای با خیر و برکت، بتول به معنای بریده و دور از ناپاکی، راضیه به معنای راضی به قضا و قدر الهی و مرضیه یعنی مورد رضایت الهی.(1)

کنیه‌های فاطمه (علیها السلام) نیز عبارتند از ام الحسین، ام الحسن، ام الائمه، ام ابیها و…

ام ابیها به معنای مادر پدر می‌باشد و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش را با این وصف می‌ستود؛ این امر حکایت از آن دارد که فاطمه (علیها السلام) بسان مادری برای رسول خدا بوده است. تاریخ نیز گواه خوبی بر این معناست؛ چه هنگامی که فاطمه در خانه پدر حضور داشت و پس از وفات خدیجه (سلام الله علیها) غمخوار پدر و مایه پشت گرمی و آرامش رسول خدا بود و در این راه از هیچ اقدامی مضایقه نمی‌نمود، چه در جنگها که فاطمه بر جراحات پدر مرهم می‌گذاشت و چه در تمامی مواقف دیگر حیات رسول خدا.

 

مادر و پدر

همانگونه که می‌دانیم، نام پدر فاطمه (علیها السلام) محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) است که او رسول گرامی اسلام، خاتم پیامبران الهی و برترین مخلوق خداوند می‌باشد. مادر حضرتش خدیجه دختر خویلد، از زنان بزرگ و شریف قریش بوده است. او نخستین بانویی است که به اسلام گرویده است و پس از پذیرش اسلام، تمامی ثروت و دارایی خود را در خدمت به اسلام و مسلمانان مصرف نمود. خدیجه در دوران جاهلیت و دوران پیش از ظهور اسلام نیز به پاکدامنی مشهور بود؛ تا جایی که از او به طاهره (پاکیزه) یاد می‌شد و او را بزرگ زنان قریش می‌نامیدند.

 

ولادت

 فاطمه (علیها السلام) در سال پنجم پس از بعثت(2) و در روز 20 جمادی الثانی در مکه به دنیا آمد. چون به دنیا پانهاد، به قدرت الهی لب به سخن گشود و گفت: “شهادت می‌دهم که جز خدا، الهی نیست و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است و شوهرم سرور اوصیاء و فرزندانم (دو فرزندم) سرور نوادگان می‌باشند.” اکثر مفسران شیعی و عده‌ای از مفسران بزرگ اهل تسنن نظیر فخر رازی، آیه آغازین سوره کوثر را به فاطمه (علیها السلام) تطبیق نموده‌اند و او را خیر کثیر و باعث بقا و گسترش نسل و ذریه پیامبر اکرم ذکر نموده‌اند. شایان ذکر است که آیه انتهایی این سوره نیز قرینه خوبی براین مدعاست که در آن خداوند به پیامبر خطاب می‌کند و می‌فرماید همانا دشمن تو ابتر و بدون نسل است.

 

مکارم اخلاق

 سراسر زندگانی صدیقه طاهره (علیها السلام)، مملو از مکارم اخلاق و رفتارهای نمونه و انسانی است. ما در این مجال جهت رعایت اختصار تنها به سه مورد اشاره می‌نماییم. اما دوباره تأکید می‌کنیم که این موارد، تنها بخش کوچکی از مکارم اخلاقی آن حضرت است.

1-   از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است که: مردی از اعراب مهاجر که فردی فقیر مستمند بود، پس از نماز عصر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طلب کمک و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چیزی ندارم. سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله علیها) که در کنار مسجد و در نزدیکی خانه رسول خدا قرار داشت، راهنمایی نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (علیها السلام) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر می‌بردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردن‌بندی را که فرزند حمزه، دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود و در نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب می‌شد، از گردن باز نمود و به اعرابی فرمود: این را بگیر و بفروش؛ امید است که خداوند بهتر از آن را نصیب تو نماید. اعرابی گردن‌بند را گرفت و به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و شرح حال را گفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از شنیدن ماجرا، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ریخت و به حال اعرابی دعا فرمود. عمار یاسر (از اصحاب پیامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطای غذا، لباس، مرکب و هزینه سفر به اعرابی، آن گردن‌بند را از او خریداری نمود. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اعرابی پرسید: آیا راضی شدی؟ او در مقابل، اظهار شرمندگی و تشکر نمود. عمار گردن‌بند را در پارچه ای یمانی پیچیده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پیامبر هدیه داد. غلام به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و جریان را باز گفت. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) غلام و گردن‌بند را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. غلام به خانه‌ی صدیقه اطهر آمد. زهرا (علیها السلام)، گردن‌بند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود.

گویند غلام در این هنگام تبسم نمود. هنگامی که علت را جویا شدند، گفت: چه گردن‌بند با برکتی بود، گرسنه‌ای را سیر کرد و برهنه‌ای را پوشانید، پیاده‌ای را صاحب مرکب و فقیری را بی‌نیاز کرد و غلامی را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خویش بازگشت.

2-   رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب زفاف پیراهن نویی را برای دختر خویش تهیه نمود. فاطمه (علیها السلام) پیراهن وصله‌داری نیز داشت. سائلی بر در خانه حاضر شد و گفت: من از خاندان نبوت پیراهن کهنه می‌خواهم. حضرت زهرا (علیها السلام) خواست پیراهن وصله‌دار را مطابق خواست سائل به او بدهد که به یاد آیه شریفه “هرگز به نیکی دست نمی‌یابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق نمایید"، افتاد. در این هنگام فاطمه (علیها السلام) پیراهن نو را در راه خدا انفاق نمود.

3-   امام حسن مجتبی در ضمن بیانی، عبادت فاطمه (علیها السلام)، توجه او به مردم و مقدم داشتن آنان بر خویشتن، در عالیترین ساعات راز و نیاز با پروردگار را این گونه توصیف می‌نمایند: “مادرم فاطمه را دیدم که در شب جمعه‌ای در محراب عبادت خویش ایستاده بود و تا صبحگاهان، پیوسته به رکوع و سجود می‌پرداخت. و شنیدم که بر مردان و زنان مؤمن دعا می‌کرد، آنان را نام می‌برد و بسیار برایشان دعا می‌نمود اما برای خویشتن هیچ دعایی نکرد. پس به او گفتم: ای مادر، چرا برای خویش همانگونه که برای غیر، دعا می‌نمودی، دعا نکردی؟ فاطمه (علیها السلام) گفت: پسرم ! اول همسایه و سپس خانه.”

 

ازدواج و فرزندان آن حضرت

 صدیقه کبری خواستگاران فراوانی داشت. نقل است که عده‌ای از نامداران صحابه از او خواستگاری کردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها فرمود که اختیار فاطمه در دست خداست. بنا بر آنچه که انس بن مالک نقل نموده است، عده‌ای دیگر از میان نامداران مهاجرین، برای خواستگاری فاطمه (علیها السلام) به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتند و گفتند حاضریم برای این وصلت، مهر سنگینی را تقبل نماییم. رسول خدا همچنان مسأله را به نظر خداوند موکول می‌نمود تا سرانجام جبرئیل بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و گفت: “ای محمد! خدا بر تو سلام می‌رساند و می‌فرماید فاطمه را به عقد علی درآور، خداوند علی را برای فاطمه و فاطمه را برای علی پسندیده است.” امام علی (علیه السلام) نیز از خواستگاران فاطمه (علیها السلام) بود و حضرت رسول بنا بر آنچه که ذکر گردید، به امر الهی با این وصلت موافقت نمود. در روایات متعددی نقل گشته است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر علی نبود، فاطمه همتایی نداشت. بدین ترتیب بود که مقدمات زفاف فراهم شد. حضرت فاطمه (علیها السلام) با مهری اندک (بر خلاف رسوم جاهلی که مهر بزرگان بسیار بود) به خانه امام علی (علیه السلام) قدم گذارد.(3) ثمره این ازدواج مبارک، 5 فرزند به نامهای حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و محسن (که در جریان وقایع پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سقط شد)، بود. امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) از امامان 12 گانه می‌باشند که در دامان چنین مادری تربیت یافته‌اند و 9 امام دیگر (به غیر از امام علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام)) از ذریه امام حسین (علیه السلام) می‌باشند و بدین ترتیب و از طریق فاطمه (علیها السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) منتسب می‌گردند و از ذریه ایشان به شمار می‌روند.(4) و به خاطر منسوب بودن ائمه طاهرین (به غیر از امیر مؤمنان (علیه السلام)) به آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) را “ام الائمه” (مادر امامان) گویند.

زینب (سلام الله علیها) که بزرگترین دختر فاطمه (علیها السلام) به شمار می‌آید، بانویی عابد و پاکدامن و عالم بود. او پس از واقعه عاشورا، و در امتداد حرکت امام حسین (علیه السلام)، آن چنان قیام حسینی را نیکو تبیین نمود، که پایه‌های حکومت فاسق اموی به لرزه افتاد و صدای اعتراض مردم نسبت به ظلم و جور یزید بارها و بارها بلند شد. تا جایی که حرکتهای گسترده‌ای بر ضد ظلم و ستم او سازمان گرفت. آنچه از جای جای تاریخ درباره عبادت زینب کبری (علیها السلام) بدست می‌آید، آنست که حتی در سخت‌ترین شرایط و طاقت‌فرساترین لحظات نیز راز و نیاز خویش با پروردگار خود را ترک ننمود و این عبادت و راز و نیاز او نیز ریشه در شناخت و معرفت او نسبت به ذات مقدس ربوبی داشت.

ام کلثوم نیز که در دامان چنین مادری پرورش یافته بود، بانویی جلیل القدر و خردمند و سخنور بود که او نیز پس از عاشورا به همراه زینب (سلام الله علیها) حضور داشت و نقشی عمده در آگاهی دادن به مردم ایفا نمود.

 

فاطمه (علیها السلام) در خانه

 فاطمه (علیها السلام) با آن همه فضیلت، همسری نیکو برای امیر مؤمنان بود. تا جایی که روایت شده هنگامی که علی (علیه السلام) به فاطمه (علیها السلام) می‌نگریست، غم و اندوهش زدوده می‌شد. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه حتی اموری را که می‌پنداشت امام علی (علیه السلام) قادر به تدارک آنها نیست، از او طلب نمی نمود. اگر بخواهیم هر چه بهتر رابطه زناشویی آن دو نور آسمان فضیلت را بررسی نماییم، نیکوست از امام علی (علیه السلام) بشنویم؛ چه آن هنگام که در ذیل خطبه‌ای به فاطمه (علیها السلام) با عنوان بهترین بانوی جهانیان مباهات می‌نماید و او را از افتخارات خویش بر می‌شمرد و یا آن هنگام که می‌فرماید: “بخدا سوگند که او را به خشم در نیاوردم و تا هنگامی که زنده بود، او را وادار به کاری که خوشش نیاید ننمودم؛ او نیز مرا به خشم نیاورد و نافرمانی هم ننمود.”

 

مقام حضرت زهرا (علیها السلام) و جایگاه علمی ایشان

 فاطمه زهرا (علیها السلام) در نزد شیعیان اگر چه امام نیست، اما مقام و منزلت او در نزد خداوند و در بین مسلمانان به خصوص شیعیان، نه تنها کمتر از سایر ائمه نیست، بلکه آن حضرت همتای امیر المؤمنین و دارای منزلتی عظیم‌تر از سایر ائمه طاهرین (علیهم السلام) می‌باشد.

اگر بخواهیم مقام علمی فاطمه (علیها السلام) را درک کنیم و به گوشه‌ای از آن پی ببریم، شایسته است به گفتار او در خطبه فدکیه بنگریم؛ چه آنجا که استوارترین جملات را در توحید ذات اقدس ربوبی بر زبان جاری می‌کند، یا آن هنگام که معرفت و بینش خود را نسبت به رسول اکرم آشکار می‌سازد و یا در مجالی که در آن خطبه، امامت را شرح مختصری می‌دهد. جای جای این خطبه و احتجاجات این بانوی بزرگوار به قرآن کریم و بیان علت تشریع احکام، خود سندی محکم بر اقیانوس بی‌کران علم اوست که متصل به مجرای وحی است (قسمتی از این خطبه در فراز آخر مقاله خواهد آمد). از دیگر شواهدی که به آن وسیله می‌توان گوشه‌ای از علو مقام فاطمه (علیها السلام) را درک نمود، مراجعه زنان و یا حتی مردان مدینه در مسائل دینی و اعتقادی به آن بزرگوار می‌باشد که در فرازهای گوناگون تاریخ نقل شده است. همچنین استدلالهای عمیق فقهی فاطمه (علیها السلام) در جریان فدک (که مقداری از آن در ادامه ذکر خواهد گردید)، به روشنی بر احاطه فاطمه (علیها السلام) بر سراسر قرآن کریم و شرایع اسلامی دلالت می‌نماید.

 

مقام عصمت

 در بیان عصمت فاطمه (علیها السلام) و مصونیت او نه تنها از گناه و لغزش بلکه از سهو و خطا، استدلال به آیه تطهیر ما را بی‌نیاز می‌کند. ما در این قسمت جهت جلوگیری از طولانی شدن بحث، تنها اشاره می‌نماییم که عصمت فاطمه (علیها السلام) از لحاظ کیفیت و ادله اثبات همانند عصمت سایر ائمه و پیامبر است که در قسمت مربوطه در سایت بحث خواهد شد. 

 

بیان عظمت فاطمه از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

 رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بارها و بارها فاطمه (علیها السلام) را ستود و از او تجلیل نمود. در مواقع بسیاری می‌فرمود: “پدرش به فدایش باد” و گاه خم می‌شد و دست او را می‌بوسید. به هنگام سفر از آخرین کسی که خداحافظی می‌نمود، فاطمه (علیها السلام) بود و به هنگام بازگشت به اولین محلی که وارد می‌شد، خانه او بود.

عامه محدثین و مسلمانان از هر مذهب و با هر عقیده‌ای، این کلام را نقل نموده‌اند که حضرت رسول می‌فرمود: “فاطمه پاره تن من است هر کس او را بیازارد مرا آزرده است.” از طرفی دیگر، قرآن کریم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از هر سخنی که منشأ آن هوای نفسانی باشد، بدور دانسته و صراحتاً بیان می‌دارد که هر چه پیامبر می‌فرماید، سخن وحی است. پس می‌توان دریافت که این همه تجلیل و ستایش از فاطمه (علیها السلام)، علتی ماورای روابط عاطفی مابین پدر و فرزند دارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز خود به این مطلب اشاره می‌فرمود. گاه در جواب خرده‌گیران، لب به سخن می‌گشود که خداوند مرا به این کار امر نموده و یا می‌فرمود: “من بوی بهشت را از او استشمام می‌کنم.”

اما اگر از زوایای دیگر به بحث بنگریم و حدیث نبوی را در کنار آیات شریفه قرآن کریم قرار دهیم، مشاهده می‌نماییم قرآن کریم عقوبت کسانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اذیت نمایند، عذابی دردناک ذکر می‌کند. و یا می‌فرماید کسانی که خدا و رسول را اذیت نمایند، خدا آنان را در دنیا از رحمت خویش دور می‌دارد و برای آنان عذابی خوار کننده آماده می‌نماید. پس به نیکی مشخص می‌شود که رضا و خشنودی فاطمه (علیها السلام)، رضا و خشنودی خداوند است و غضب او نیز باعث غضب خداست. به بیانی دقیق‌تر، او مظهر رضا و غضب الهی است. چرا که نمی‌توان فرض نمود، شخصی عملی را انجام دهد و بدان وسیله فاطمه (علیها السلام) را بیازارد و موجب آزردگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گردد و بدین سبب مستوجب عقوبت الهی شود، اما خداوند از آن شخص راضی و به عمل او خشنود باشد و در عین رضایت، او را مورد عقوبتی سنگین قرار دهد.

نکته‌ای دیگر که از قرار دادن این حدیث در کنار آیات قرآن کریم بدست می‌آید، آنست که رضای فاطمه (علیها السلام)، تنها در مسیر حق بدست می‌آید و غضب او فقط در انحراف از حق و عدول از اوامر الهی حاصل می‌شود و در این امر حتی ذره‌ای تمایلات نفسانی و یا انگیزه‌های احساسی مؤثر نیست. چرا که از مقام عدل الهی، بدور است شخصی را به خاطر غضب دیگری که برخواسته از تمایل نفسانی و یا عوامل احساسی مؤثر بر اراده اوست، عقوبت نماید.

 

فاطمه (علیها السلام) پس از پیامبر

 با وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمه (علیها السلام) غرق در سوگ و ماتم شد. از یک طرف نه تنها پدر او بلکه آخرین فرستاده خداوند و ممتازترین مخلوق او، از میان بندگان به سوی خداوند، بار سفر بسته بود. هم او که در وجود خویش برترین مکارم اخلاقی را جمع نموده و با وصف صاحب خلق عظیم، توسط خداوند ستوده شده بود. هم او که با وفاتش باب وحی تشریعی بسته شد؛ از طرفی دیگر حق وصی او غصب گشته بود. و بدین ترتیب دین از مجرای صحیح خود، در حال انحراف بود. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه غم و اندوه خویش را در این زمینه کتمان نمی‌نمود. گاه بر مزار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر می‌شد و به سوگواری می‌پرداخت و گاه تربت شهیدان احد و مزار حمزه عموی پیامبر را برمی‌گزید و درد دل خویش را در آنجا بازگو می‌نمود. حتی آن هنگام که زنان مدینه علت غم و اندوه او را جویا شدند، در جواب آنان صراحتاً اعلام نمود که محزون فقدان رسول خدا و مغموم غصب حق وصی اوست.

هنوز چیزی از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نگذشته بود که سفارش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابلاغ فرمان الهی توسط ایشان در روز غدیر، مبنی بر نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان حاکم و ولی مسلمین پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، توسط عده ای نادیده گرفته شد و آنان در محلی به نام سقیفه جمع گشتند و از میان خود فردی را به عنوان حاکم برگزیدند و شروع به جمع‌آوری بیعت از سایرین برای او نمودند. به همین منظور بود که عده‌ای از مسلمانان به نشانه اعتراض به غصب حکومت و نادیده گرفتن فرمان الهی در نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان ولی و حاکم اسلامی پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه فاطمه (علیها السلام) جمع گشتند. هنگامی که ابوبکر - منتخب سقیفه - که تنها توسط حاضرین در سقیفه انتخاب شده بود، از اجتماع آنان و عدم بیعت با وی مطلع شد؛ عمر را روانه خانه فاطمه (علیها السلام) نمود تا امام علی (علیه السلام) و سایرین را به زور برای بیعت در مسجد حاضر نماید. عمر نیز با عده‌ای به همراه پاره آتش، روانه خانه فاطمه (علیها السلام) شد. هنگامی که بر در خانه حاضر شد، فاطمه (علیها السلام) به پشت در آمد و علت حضور آنان را جویا شد. عمر علت را حاضر نمودن امام علی (علیه السلام) و دیگران در مسجد برای بیعت با ابوبکر عنوان نمود. فاطمه (علیها السلام) آنان را از این امر منع نمود و آنان را مورد توبیخ قرار داد. در نتیجه عده‌ای از همراهیان او متفرق گشتند. اما در این هنگام او که از عدم خروج معترضین آگاهی یافت، تهدید نمود در صورتی که امام علی (علیه السلام) و سایرین برای بیعت از خانه خارج نشوند، خانه را با اهلش به آتش خواهد کشید. و این در حالی بود که می‌دانست حضرت فاطمه (علیها السلام) در خانه حضور دارد. در این موقع عده‌ای از معترضین از خانه خارج شدند که مورد برخورد شدید عمر قرار گرفتند و شمشیر برخی از آنان نیز توسط او شکسته شد. اما همچنان امیر مومنان، فاطمه و کودکان آنان در خانه حضور داشتند. بدین ترتیب عمر دستور داد تا هیزم حاضر کنند و به وسیله هیزمهاي گردآوری شده و پاره آتشی که با خود همراه داشت، درب خانه را به آتش کشیدند و به زور وارد خانه شدند و به همراه عده‌ای از همراهانش خانه را مورد تفتیش قرار داده و امام علی را به زور و با اکراه به سمت مسجد کشان کشان بردند. در حین این عمل، فاطمه (علیها السلام) بسیار صدمه دید و لطمات فراوانی را تحمل نمود اما باز از پا ننشست و بنا بر احساس وظیفه و تکلیف الهی خویش در دفاع از ولی زمان و امام خود به مسجد آمد. عمر و ابوبکر و همراهان آنان را در مسجد رسول خدا مورد خطاب قرار داد و آنان را از غضب الهی و نزول عذاب بر حذر داشت. اما آنان اعمال خویش را ادامه دادند.

 

فاطمه (علیها السلام) و فدک

از دیگر ستمهایی که پس از ارتحال پیامبر در حق فاطمه (علیها السلام) روا داشته شد، مسأله فدک بود. فدک قریه‌ای است که تا مدینه حدود 165 کیلومتر فاصله دارد و دارای چشمه جوشان و نخلهای فراوان خرماست و خطه‌ای حاصلخیز می‌باشد. این قریه متعلق به یهودیان بود و آن را بدون هیچ جنگی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشیدند؛ لذا مشمول اصطلاح انفال می‌گردد و بر طبق صریح قرآن، تنها اختصاص به خداوند و پیامبر اسلام دارد. پس از این جریان و با نزول آیه «و ات ذا القربی حقه»، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر طبق دستور الهی آن را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. فاطمه (علیها السلام) و امیر مومنان (علیه السلام) در فدک عاملانی داشتند که در آبادانی آن می‌کوشیدند و پس از برداشت محصول، درآمد آن را برای فاطمه (علیها السلام) می‌فرستادند. فاطمه (علیها السلام) نیز ابتدا حقوق عاملان خویش را می‌پرداخت و سپس مابقی را در میان فقرا تقسیم می‌نمود؛ و این در حالی بود که وضع معیشت آن حضرت و امام علی (علیه السلام) در ساده‌ترین وضع به سر می‌برد. گاه آنان قوت روز خویش را هم در راه خدا انفاق می‌نمودند و در نتیجه گرسنه سر به بالین می‌نهادند. اما در عین حال فقرا را بر خویش مقدم می‌داشتند و در این عمل خویش، تنها خدا را منظور نظر قرار می‌دادند. (چنانچه در آیات آغازین سوره دهر آمده است). پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابابکر با منتسب نمودن حدیثی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با این مضمون که ما انبیا از خویش ارثی باقی نمی‌گذاریم، ادعا نمود آنچه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی مانده، متعلق به تمامی مسلمین است.

فاطمه در مقام دفاع از حق مسلم خویش دو گونه عمل نمود. ابتدا افرادی را به عنوان شاهد معرفی نمود که گواهی دهند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات خویش فدک را به او بخشیده است و در نتیجه فدک چیزی نبوده که به صورت ارث به او رسیده باشد. در مرحله بعد حضرت خطبه‌ای را در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایراد نمود که همانگونه که قبلاً نیز ذکر شد، حاوی مطالب عمیق در توحید و رسالت و امامت است. در این خطبه که در نهایت فصاحت و بلاغت ایراد گردیده است، بطلان ادعای ابابکر را ثابت نمود. فاطمه به ابوبکر خطاب نمود که چگونه خلاف کتاب خدا سخن می‌گویی؟! سپس حضرت به شواهدی از آیات قرآن اشاره نمود که در آنها سلیمان، وارث داود ذکر گردیده و یا زکریا از خداوند تقاضای فرزندی را می‌نماید که وارث او و وارث آل یعقوب باشد. از استدلال فاطمه (علیها السلام) به نیکی اثبات می‌گردد بر فرض که فدک در زمان حیات پیامبر به فاطمه (علیها السلام) بخشیده نشده باشد، پس از پیامبر به او به ارث می‌رسد و در این صورت باز هم مالک آن فاطمه است و ادعای اینکه پیامبران از خویش ارث باقی نمی‌گذارند، ادعایی است خلاف حقیقت، و نسبت دادن این کلام به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امری است دروغ؛ چرا که محال است آن حضرت بر خلاف کلام الهی سخن بگوید و خداوند نیز بارها در قرآن کریم این امر را تایید نموده و بر آن تاکید کرده است. اما با تمام این وجود، همچنان غصب فدک ادامه یافت و به مالک حقیقی‌اش بازگردانده نشد.

باید توجه داشت صحت ادعای فاطمه (علیها السلام) چنان واضح و روشن بود و استدلالهای او آنچنان متین و استوار بیان گردید که دیگر برای کسی جای شک باقی نمی‌ماند و بسیاری از منکرین در درون خود به وضوح آن را پذیرفته بودند. دلیل این معنا، آنست که عمر خلیفه دوم هنگامی که فتوحات اسلامی گسترش یافت و نیاز دستگاه خلافت به در آمد حاصل از آن بر طرف گردید، فدک را به امیر مؤمنان (علیه السلام) و اولاد فاطمه (علیها السلام) باز گرداند. اما بار دیگر در زمان عثمان فدک غصب گردید.

 

بیماری فاطمه (علیها السلام) و عیادت از او

 سرانجام فاطمه بر اثر شدت ضربات و لطماتی که به او بر اثر هجوم به خانه‌اش و وقایع پس از آن وارد گشته بود، بیمار گشت و در بستر بیماری افتاد. گاه به زحمت از بستر برمی‌خاست و کارهای خانه را انجام می‌داد و گاه به سختی و با همراهی اطفال کوچکش، خود را کنار تربت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رساند و یا کنار مزار حمزه عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر شهدای احد حاضر می‌گشت و غم و اندوه خود را بازگو می‌نمود.

در همین ایام بود که روزی زنان مهاجر و انصار که از بیماری او آگاهی یافته بودند، جهت عیادت به دیدارش آمدند. فاطمه (علیها السلام) در این دیدار بار دیگر اعتراض و نارضایتی خویش را از اقدام گروهی که خلافت را به ناحق از آن خویش نموده بودند، اعلام نمود و از آنان و عده‌ای که در مقابل آن سکوت نموده بودند، به علت عدم انجام وظیفه الهی و نادیده گرفتن فرمان نبوی درباره وصایت امام علی (علیه السلام) انتقاد کرد و نسبت به عواقب این اقدام و خروج اسلام از مجرای صحیح خود به آنان هشدار داد. همچنین برکاتی را که در اثر عمل به تکلیف الهی و اطاعت از جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند بر آنان نائل خواهد شد، خاطر نشان نمود.

در چنین روزهایی بود که ابابکر و عمر به عیادت حضرت آمدند. هر چند در ابتدا فاطمه (علیها السلام) از آنان رویگردان بود و به آنان اذن عیادت نمی‌داد، اما سرانجام آنان بر بستر فاطمه (علیها السلام) حاضر گشتند. فاطمه (علیها السلام) در این هنگام، این کلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که فرموده بود: “هر کس فاطمه را به غصب در آورد من را آزرده و هر که او را راضی نماید مرا راضی نموده"، به آنان یادآوری نمود. ابابکر و عمر نیز صدق این کلام و انتساب آن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تأیید نمودند. سرانجام فاطمه (علیها السلام)، خدا و ملائکه را شاهد گرفت فرمود: “شما من را به غضب آوردید و هرگز من را راضی ننمودید؛ در نزد پیامبر، شکایت شما دو نفر را خواهم نمود.”

 

وصیت

 در ایام بیماری، فاطمه (علیها السلام) روزی امام علی (علیه السلام) را فراخواند و آن حضرت را وصی خویش قرار داد و به آن حضرت وصیت نمود که پس از وفاتش، فاطمه (علیها السلام) را شبانه غسل دهد و شبانه کفن نماید و شبانه دفن کند و احدی از کسانی که در حق او ستم روا داشته‌اند، در مراسم تدفین و نماز خواندن بر جنازه او حاضر نباشند.

 

شهادت

 سرانجام روز سوم جمادی الثانی سال یازدهم هجری فرا رسید. فاطمه (علیها السلام) آب طلب نموده و بوسیله آن بدن مطهر خویش را شستشو داد و غسل نمود. سپس جامه‌ای نو پوشید و در بستر خوابید و پارچه‌ای سفید به روی خود کشید؛ چیزی نگذشت که دخت پیامبر، بر اثر حوادث ناشی از هجوم به خانه ایشان، دنیا را ترک نموده و به شهادت رسید؛ در حالیکه از عمر مبارکش بنا بر مشهور، 18 سال بیشتر نمی‌گذشت و بنا بر مشهور تنها 95 روز پس از رسول خدا در این دنیا زندگی نمود.

فاطمه (علیها السلام) در حالی از این دنیا سفر نمود که بنا بر گفته معتبرترین کتب در نزد اهل تسنن و همچنین برترین کتب شیعیان، از ابابکر و عمر خشمگین بود و در اواخر عمر هرگز با آنان سخن نگفت؛ و طبیعی است که دیگر حتی تأسف ابی‌بکر در هنگام مرگ از تعرض به خانه فاطمه (علیها السلام) سودی نخواهد بخشید.

 

تغسیل و تدفین

 مردم مدینه پس از آگاهی از شهادت فاطمه (علیها السلام)، در اطراف خانه آن بزرگوار جمع گشتند و منتظر تشییع و تدفین فاطمه (علیها السلام) بودند؛ اما اعلام شد که تدفین فاطمه (علیها السلام) به تأخیر افتاده است. لذا مردم پراکنده شدند. هنگامی که شب فرا رسید و چشمان مردم به خواب رفت، امام علی (علیه السلام) بنا بر وصیت فاطمه (علیها السلام) و بدور از حضور افراد، به غسل بدن مطهر و رنج دیده همسر خویش پرداخت و سپس او را کفن نمود. هنگامی که از غسل دادن او فارغ شد، به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) (در حالی که در زمان شهادت مادر هر دو کودک بودند.) امر فرمود: تا عده‌ای از صحابه راستین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که البته مورد رضایت فاطمه (علیها السلام) بودند، خبر نمایند تا در مراسم تدفین آن بزرگوار شرکت کنند. (و اینان از 7 نفر تجاوز نمی‌کرده‌اند). پس از حضور آنان، امیر مؤمنان بر فاطمه (علیها السلام) نماز گزارد و سپس در میان حزن و اندوه کودکان خردسالش که مخفیانه در فراق مادر جوان خویش گریه می‌نمودند، به تدفین فاطمه (علیها السلام) پرداخت. هنگامی که تدفین فاطمه (علیها السلام) به پایان رسید، رو به سمت مزار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمود و گفت:

“سلام بر تو ای رسول خدا، از جانب من و از دخترت؛ آن دختری که بر تو و در کنار تو آرمیده است و در زمانی اندک به تو ملحق شده. ای رسول خدا، صبر و شکیبایی‌ام از فراق حبیبه‌ات کم شده، خودداریم در فراق او از بین رفت… ما از خداییم و بسوی او باز می‌گردیم… به زودی دخترت، تو را خبر دهد که چه سان امتت فراهم گردیدند و بر او ستم ورزیدند. سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه که دیری نگذشته و یاد تو فراموش نگشته…”

امروزه پس از گذشت سالیان متمادی همچنان مزار سرور بانوان جهان مخفی است و کسی از محل آن آگاه نیست. مسلمانان و بخصوص شیعیان در انتظار ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بزرگترین منجی الهی و یازدهمین فرزند از نسل فاطمه (علیها السلام) در میان ائمه می‌باشند تا او مزار مخفی شده مادر خویش را بر جهانیان آشکار سازد و به ظلم و بی عدالتی در سراسر گیتی، پایان دهد.

 

سخنان فاطمه

 از فاطمه (علیها السلام) سخنان فراوانی بر جای مانده، که پاره‌ای از آنان مستقیماً از او نقل شده است و به نیکی می‌توان گوشه‌ای از علو مقام و ژرفای علم و معرفت او را در این کلمات دریافت و پاره‌ای دیگر نیز بواسطه او، از وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت گشته است که به نوبه خود بیانگر ارتباط نزدیک او با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و عمق درک و فهم فاطمه (علیها السلام) می‌باشد. در این مجال، جهت رعایت اختصار تنها به دو مورد از کلماتی که مستقیماً از فاطمه (علیها السلام) نقل شده اشاره می‌نماییم:

1-      قال مولاتنا فاطمة الزهرا (علیها السلام): “من اصعد الی الله خالص عبادته، اهبط الله عزوجل الیه افضل مصلحته”

فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود: “هر کس عبادت خالص خود را به سوی پروردگار بالا بفرستد، خداوند برترین مصلحت خود را به سوی او می‌فرستد.”

2-   قال مولاتنا فاطمة الزهرا (علیها السلام) فی قسم من خطبة الفدکیة: “فجعل الله الایمان تطهیراً لکم من الشرک، و الصلوه تنزیها لکم عن الکبر، و الزکاه تزکیه للنفس و نماًء فی الرزق، و الصیام تثبیتاً للإ خلاص، و الحج تشییداً للدین، و العدل تنسیقاً للقلوب، و طاعتنا نظاماً للملة، و اما متنا اماناً من الفرقه، و الجهاد عزا للإسلام، و الصبر معونة علی استیجاب الأجر، و الأمر بالمعروف مصلحة للعامه، و بر الوالدین وقایه من السخط، وصلة الأرحام منماة للعدد، و القصاص حصناً للدماء، و الوفاء بالندر تعریضاً للمغفره، و توفیة المکائیل و الموازین تغییراً للبخس، و النهی عن شرب الخمر تنزیهاً عن الرجس، و اجتناب القذف حجاباً عن اللعنة، و ترک السرقة ایجاباً للعفة، و حرم الله الشرک اخلاصاً له بالربوبیه، فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون و اطیعو الله فیما امرکم به و نهاکم عنه فانه” انما یخشی الله من عباده العلماء.”

فاطمه زهرا (علیها السلام) در قسمتی از خطبه فدکیه می‌فرمایند: “پس خداوند ایمان را موجب پاکی شما از شرک، نماز را موجب تنزیه و پاکی شما از (آلودگی) تکبر، زکات را باعث تزکیه و طهارت روح و روان و رشد و فزونی در روزی، روزه را موجب پایداری اخلاص، حج را باعث استواری دین، دادگری و عدل را موجب انسجام و تقویت دلها، اطاعت و پیروی از ما را باعث نظم و آسایش ملت، رهبری و پیشوایی ما را موجب امان از جدایی و تفرقه، جهاد را موجب عزت و شکوه اسلام، صبر و پایداری را کمکی بر استحقاق و شایستگی پاداش، امر به معروف را به مصلحت عامه مردم، نیکی به پدر و مادر را سپری از خشم پروردگار، پیوند و پیوستگی با ارحام و خویشاوندان را موجب کثرت جمعیت، قصاص را موجب جلوگیری از خونریزیها، وفا به نذر را موجب قرار گرفتن در معرض آمرزش، پرهیز از کم فروشی را موجب عدم زیان و ورشکستگی، نهی از آشامیدن شراب را به خاطر پاک بودن از پلیدی، دوری جستن از قذف (تهمت ناروای جنسی) را انگیزه‌ای برای جلوگیری از لعن و نفرین، پرهیز از دزدی را موجب حفظ عفت و پاکدامنی قرار داد و خداوند شرک ورزیدن نسبت به خود را از آن جهت حرام فرمود که بندگان در بندگی خود نسبت به ربوبیت او اخلاص پیشه کنند، پس “از خداوند بدان گونه که شایسته است پرهیز داشته باشید و تقوا پیشه کنید و جز درحال مسلمانی از دنیا نروید.” و خدا را در آنچه که شما را بدان امر می‌کند و آنچه که نهی می‌کند فرمان برداری کنید. زیرا “تنها بندگان دانا از خداوند خوف و ترس دارند.”
 
 

نظر دهید »
دهه فجر
توسط نجمه رئيسي سرخوني in بدون موضوع

به دنبال گسترش قیام مردمی، امام قدس سره در پیامی عزم خود را مبنی بر بازگشت به ایران اعلام می دارد. بختیار که با حمایت امریکا و به عنوان یک چهره ی ملی قصد مهار انقلاب و خاموش کردن شعله های قیام را دارد، خود را در این امر ناتوان می یابد و می کوشد که با قانونی جلوه دادن دولت خود، قیام مردم را سرکوب نماید. مخالفت خود را با بازگشت امام قدس سره اعلام، و دستور بسته شدن فرودگاه های کشور را می دهد. در پی انتشار این دستور مردم خشمگین، به خیابان ها ریخته  و با تحصن و شعارهای کوبنده دولت بختیار را مخاطب قرار می دهند.

 

پس از پانزده سال دوری از وطن درمیان استقبال پرشور مردم قدم به خاک این سرزمین گذاشت ، پانزده سالی که به خاطر خروشیدن بر استبداد و طاغوت و به خاطر بر زبان جاری کردن حقیقت به عراق ، ترکیه و  فرانسه تبعید شد .

پس از یکصد و هفده روز توقف امام خمینی (ره) در نوفل لوشاتو، امام خمینی (ره) ساعت سه و سی دقیقه به وقت تهران به سوی تهران حرکت کردند .

 

حاشیه های روزی که امام آمد . . .

حضرت امام به هنگام خروج از فرانسه با ارسال پیامی خطاب به مردم فرانسه، ضمن اظهار تشکر از آنها خداحافظی کردند.

ایشان پس از اقامه نماز در کف هواپیما، روی دو پتو با آرامش خوابیدند ، این در حالی بود که همه علاقمندان، دوستداران و نزدیکان ایشان، نگران انجام این پرواز بودند. خطر انهدام هواپیما و یا ربودن آن در آسمان چیزی بود که همه را تا لحظه فرود آن در فرودگاه تهران، نگران ساخته بود.

در هواپیما دویست نفر امام را همراهی می کردند که پنجاه تن  از آنان همراهان و هواداران و نزدیکان امام خمینی و ۱۵۰ نفر دیگر از خبرنگاران بودند .

راس ساعت نه و سی و هفت دقیقه و سی ثانیه امام در میان حلقه گروه منتخب استقبال کنندگان از پله های هواپیما فرود آمدند .

خمینی ای امام  . . .

با ورود حضرت امام به سالن فرودگاه، فریاد «الله اکبر» سالن فرودگاه را به لرزه در آورد. استقبال کنندگان  با خواندن سرود «خمینی ای امام»، اشک‌های مشتاقان را بر گونه‌هایشان جاری کردند.

 

پاسخ امام به عواطف یک میهن(مقاله دهه فجر)

حضرت امام طی بیاناتی در فرودگاه تهران گفتند: من از عواطف طبقات مختلف ملت تشکر می‌کنم. عواطف ملت ایران به دوش من بارگرانی است که نمی‌توانم جبران کنم.

ایشان ضمن اشاره به اینکه طرد شاه از کشور قدم اول پیروزی بود، همگان را به وحدت کلمه و ادامه مبارزه تا قطع کامل ریشه‌های فساد ترغیب کردند.ایشان سپس از آنجا عازم بهشت زهرا شدند.

با وجود سرمای زمستان، شب پیش از ورود امام ، بسیاری از مردم مشتاق ، در مسیر حرکت ایشان خوابیده بودند .

هنگام ورود امام خمینی به مدت بیست دقیقه مراسم استقبال توسط تلویزیون  ایران به طور زنده پخش شد ، اما ناگهان عکس شاه بر روی صفحه تلویزیون ظاهر و برنامه قطع شد .

در حالی که مراسم ورود حضرت امام به طور مستقیم از تلویزیون پخش می‌شد، نظامیان با یورش به این سازمان از ادامه پخش آن ممانعت کردند.

عده‌ای از مردم با قطع جریان پخش مستقیم ورود حضرت امام از تلویزیون به علت هجوم مأمورین نظامی، از عصبانیت تلویزیون‌های خود را به خیابان پرت کردند.

 

وقایع ایام‌الله دهه فجر انقلاب اسلامی:(مقاله دهه فجر)

 

وقایع ۱۲بهمن از ایام‌الله دهه فجر

۱۲بهمن روز ورود روح‌الله خمینی به ایران-در این روز بزرگترین استقبال تاریخ در تهران برگزار شد؛ بطوری که طول جمعیت استقبال کننده از آیت‌الله خمینی به ۳۳ کیلومتر رسیده بود. در ساعت ۹:۵۰ دقیقه بامداد روز دوازدهم بهمن هواپیمای حامل خمینی در میان تدابیر شدید امنیتی در فرودگاه مهرآباد برزمین نشست. خمینی پس از ورود به فرودگاه و ایراد سخنرانی طبق برنامه‌ای که از قبل تنظیم شده بود عازم گورستان بهشت زهرا شد…

خمینی در میان استقبال گسترده مردم تهران در ساعت یک بعد از ظهر وارد قطعه ۱۷ که مدفن شهدای انقلاب بود شد و سخنرانی خود را ایراد نمود.

 

وقایع ۱۴ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

روز شنبه ۱۴ بهمن از ایام‌الله دهه فجر در محل مدرسه شماره ۲ علوی یک مصاحبه مطبوعاتی با حضور قریب به سیصد خبرنگار ایرانی و خارجی برگزار شد که در آن ابتدا خلاصه‌ای از نظریات آیت‌الله خمینی خوانده شد؛ سپس سوالات خبرنگاران آغاز گردید که خلاصه‌ای از پاسخ خمینی به این شرح بود:

 

«کاری نکنند که مردم را به جهاد دعوت کنم، اگر موقع جهاد شد می‌توانیم اسلحه تهیه کنیم. دولت را بزودی معرفی خواهیم کرد. اعضای شورای انقلاب تعیین شده‌اند. از ارتش می‌خواهم هرچه زودتر به ما متصل شود. ارتشیان فرزندان ما هستند، ما به آنها محبت داریم باید به دامان ملت بیایند. قانون اساسی که تدوین شده به آراء عمومی گذاشته می‌شود تمام اتباع خارجی بطور آزاد در ایران زندگی خواهند کرد.     »

 

وقایع روز ۱۶ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

روز ۱۶ بهمن و تعیین دولت موقت-خمینی در روز ۱۶ بهمن طی فرمانی مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر موقت تعیین و معرفی کرد. عصر همان روز در سالن سخنرانی مدرسه علوی یک مصاحبه مطبوعاتی بین‌المللی ترتیب داده شد، در این جلسه بازرگان برنامه و وظایف دولت موقت را تشریح کرد و افزود برگزاری همه پرسی درباره تغییر رژیم، برگزاری انتخابات مجلس موسسان و انجام انتخابات مجلس از وظایف این دولت است.

 

وقایع روز ۱۹ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

 روز نوزدهم بهمن ماه بزرگ‌ترین راه پیمایی انقلاب صورت گرفت. در قطعنامه پایانی راه پیمایی نخست وزیری مهدی بازرگان توسط تظاهرکنندگان تایید شد.

 

وقایع ۲۰ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

در روز ۲۰ بهمن ماه که مصادف با روز جمعه بود، مردم در دانشگاه تهران اجتماع کرده بودند تا سخنرانی رییس دولت موقت را استماع نمایند. در همین هنگام در غرب تهران درگیری شدیدی صورت گرفت؛ عده زیادی از افراد گارد شاهنشاهی به پادگان همافران نیروی هوایی حمله بردند و به محض آغاز درگیری آنان عده زیادی از جوانان وابسته به جناح‌های مختلف به نفع همافران وارد صحنه درگیری شدند. این درگیری خونین ده‌ها نفر کشته و مجروح بر جای گذاشت ولی در نهایت همافران توانستند حلقه محاصره نیروهای گارد را بشکنند.

 

وقایع ۲۱ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

روز بیست و یکم بهمن ماه روز نبرد مسلحانه همه جانبه مردم و نیروهای دولتی بود. درگیری خونین مردم و لشگر گارد در این روز به اوج خود رسید؛ و جنگ تانک‌ها با مردم مسلح باعث کشته و زخمی شدن صدها نفر شد. آیت‌الله خمینی تهدید کرد در صورت عدم جلوگیری از کشتار لشگر گارد حکم جهاد خواهد داد.در اینروز چندین کلانتری توسط گروههای مسلح مردمی تسخیر شدند که در نتیجه آن مقادیر زیادی اسلحه به دست مردم افتاد. در همین روز فرمانداری نظامی تهران اعلامیه شماره ۴۰ را انتشار داد؛ بموجب این اعلامیه رفت و آمد مردم از ساعت ۱۶:۳۰ تا ۵ بامداد ممنوع اعلام شد. در پی اعلامیه مزبور اعلامیه دیگری صادر و منع عبور و مرور تا ساعت ۱۲ بامداد تمدید شد. مردم عملاً مقررات حکومت نظامی را باطل ساختند و تا صبح در خیابان‌ها با ایجاد حریق و راه بندان‌های متعدد مانع حرکت قوای نظامی می‌شدند.

 

وقایع ۲۲ بهمن از ایام‌الله دهه فجر

۲۲ بهمن از ایام‌الله دهه فجر ،در این روز به ترتیب زندان اوین، ساواک، سلطنت آباد، مجلسین سنا و شورای ملی، شهربانی، ژاندارمری و ساختمان زندان کمیته مشترک به تصرف مردم در آمد.در تسخیر شهربانی سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران به دست انقلابیون مسلح افتاد. پادگان باغشاه و دانشکده افسری، دبیرستان نظام، زندان جمشیدیه، پادگان عشرت آباد و پادگان عباس آباد یکی پس از دیگری تسلیم شدند و آخرین مرکزی که به تصرف درآمد رادیو و تلویزیون بود.

 

تصمیم شورای عالی ارتش(مقاله دهه فجر)

ساعت ۱۰ بامداد روز ۲۲ بهمن شورای فرماندهان نیروهای مسلح در ستاد مشترک تشکیل گردید. نظامیان حاضر در جلسه عبارت بودند از: عباس قره باغی، جعفر شفقت، حسین فردوست، هوشنگ حاتم، ناصر مقدم، عبدالعلی نجیمی، احمدعلی محققی، عبدالعلی بدره‌ای، امیرحسین ربیعی، کمال حبیب اللهی، عبدالمجید معصومی، جعفر صانعی، اسدالله محسن زاده، حسین جهانبانی، محمد کاظمی، خلیل بخشی آذر، علی محمد خواجه نوری، پرویز امینی افشار، امیر فرهنگ خلعتبری، محمد فرزام، جلال پژمان، منوچهر خسروداد، ناصر فیروزمند، موسی رحیمی لاریجانی، محمد رحیمی آبکناری و رضا وکیلی طباطبایی.ریاست شورای عالی ارتش بر عهده عباس قره باغی بود.

 

پس از گزارش فرماندهان نیروها از وضعیت موجود بحث پیرامون همبستگی ارتش با مردم آغاز شد؛ اکثرا موافقت خود را اعلام نمودند و سرانجام اعلامیه‌ای مبنی بر بی طرفی ارتش تهیه و بامضا رسید. پس از تصمیم شورای عالی، ساعت یک بعد از ظهر خبر تصمیم شورای عالی ارتش در اختیار رادیو و تلویزیون گذاشته شد. رادیو ایران برنامه عادی خود را قطع و اعلامیه را قرائت کرد. لحظه‌ای بعد نیروهای انقلاب محوطه صدا و سیما را تصرف نمودند و خبر سقوط رژیم سلطنتی پهلوی از صدا و سیما اعلام شد.

 

مراسم دهه فجر(مقاله دهه فجر)

هرساله در طول دهه فجر مراسم و یادبودهای زیادی در کشورمان  انجام می گیرد.

همچنین جشنواره فجر که بزرگترین جشنواره دولتی فیلم، تئاتر و موسیقی ایران است معمولا در طول دهه فجر برگزار می شود.

در مدارس کودکان کلاس‌های درس را با نوارهای رنگی، پرچم و عکس امام خمینی و  و رهبر عزیزمان سیدعلی خامنه‌ای تزئین می‌کنند.

نظر دهید »
امام حسن عسكري عليه السلام
توسط نجمه رئيسي سرخوني in بدون موضوع

سالروز ولادت با سعادت امام يازدهم حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) را به تمامى شيعيان جهان تبريك عرض نموده، اميدواريم خداوند متعال توفيق پيروى آن امام همام را به همه ما عنايت فرموده ودر فرج فرزند بزرگوارش حضرت مهدى (عليه السلام) تعجيل فرمايد

حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) در سال 232 هجرى قمرى در روز هشتم ماه ربيع الثانى در شهر مدينه به دنيا آمد، پدر آن حضرت امام بزرگوار حضرت هادى، ومادرش خانمى به نام حديثه بود. نام ايشان حسن، وكنيه آن بزرگوار ابو محمّد واز القاب ايشان زكى و عسكرى است.
آنچه از صفات بزرگ وفضائل كه لازمه امامت است در آن حضرت جمع بود، يعنى: در علم، وزهد، كامل بودن در عقل وخرد، عصمت، شجاعت، كرم وبزرگوارى از تمام مردم زمان خود برتر بود، وعلاوه بر نصوص كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) وامامان گذشته در باره امامت آن حضرت وارد شده بود، حضرت امام هادى (عليه السلام) يعنى پدر بزرگوارشان نيز تصريح به امامت آن جناب فرمودند، ودر روايتى كه مرحوم شيخ مفيد (رحمه الله) در كتاب گرانقدر ارشاد نقل كرده است، حضرت امام هادى (عليه السلام) چهار ماه قبل از شهادت امام عسكرى (عليه السلام) را وصىّ خود قرارداد، وبه امامت آن حضرت تصريح كرده وگروهى از دوستان و شيعيان را بر اين امر گواه گرفت.
آن حضرت در ميان مردم وبزرگان وحتّى افراد مخالف از احترام خاصى برخوردار بود، به حدّى كه حتى ناخواسته آن حضرت را احترام مى كردند. در اينجا به همين مناسبت وبراى آنكه فضل آن بزرگوار براى خواننده عزيز معلوم شود، داستانى را كه مرحوم شيخ مفيد (رحمه الله)در كتاب ارشاد نقل كرده است مى آوريم.
مرحوم شيخ مفيد (رحمه الله) از ابن قولويه نقل كرده است كه: احمد بن عبيدالله بن خاقان متصدى املاك وخراج شهر قم بود كه از طرف بنى عباس به اين كار گماشته شده بود، پس روزى نام علويان و مذهب آنان، در مجلس او برده شد و او مردى بود كه با اهل بيت دشمنى بسيار داشت. در عين حال گفت:
من مردى از علويان مانند حسن بن على «حضرت امام عسكرى» در وقار وآرامش وعفّت وپاكدامنى وبزرگوارى در نزد خاندان خود نديده ونشناخته ام، به طورى كه همه فاميل او را بر سالمندان وبرزگان خود مقدّم مى داشتند، همچنين همه سران لشگر ووزراء وعموم مردم او را بر سايرين مقدم داشته احترام مى كردند.
روزى پدرم براى ديدار با مردم نشسته بود، ومن بالاى سر او ايستاده بودم، ناگاه در بانان آمده وگفتند: ابو محمّد ابن الرضا بر در خانه است، پدرم به آواز بلند گفت: اجازه اش دهيد تا وارد شود.
من از آنچه از ايشان شنيدم واز جرأت آنان كه نام مردى را در حضور پدرم با كنيه نام بردند متعجب شدم، با آنكه جز خليفه يا وليعهد، يا كسى را كه سلطان دستور داده بود نزد پدرم، با كنيه نام نمى بردند.
پس ديدم مردى گندمگون، خوش اندام، خوش صورت، جوان، باجلالت و هيبتى نيكو وارد شد. چون چشم پدرم به او افتاد، از جا برخاست وچند قدم به سوى او رفت، ومن به ياد ندارم با هيچ يك از بنى هاشم و افسران و برزگان چنين رفتارى كرده باشد، چون به او نزديك شد او را در آغوش كشيده صورت وسينه او را بوسيد، و دست او را گرفته بر مسند خود كه روى آن مى نشست نشانيد، و در كنار او نشسته رو به او كرد وبا او به گفتگو پرداخت.
در ضمن سخنان به آن حضرت مى گفت: قربانت شوم، فدايت شوم، ومن همچنان از آنچه مى ديدم در تعجب بودم، در اين هنگام دربانان آمدند، وخبر از ورود «موفق» برادر خليفه دادند، امّا پدرم همچنان سر گرم گفتگو با امام عسكرى (عليه السلام) بود اعتنايى به آنچه دربانان گفته بودند نكرد، تا زمانى كه غلامان ونوكران برادر خليفه آمدند، پدرم در اين حال آن حضرت را بااحترام وعزت هر چه تمام تر بدرقه كرد، وبه طورى كه موفّق آن حضرت را نبيند او را در آغوش كشيده وبا آن حضرت خداحافظى كرده وآن بزرگوار رفتند. من كه همچنان متعجب بودم به نوكران گفتم: واى بر شما اين چه كسى بود كه شما وپدرم او را اين چنين احترام نموديد؟ گفتند: اين شخص مردى علوى است به نام حسن بن على ومعروف به ابن الرضا، من همچنان در تعجب بودم تا آنكه شب شد، ورسم پدرم آن بود كه شبها بعد از نماز گزارش كارهاى روزانه را تنظيم مى كرد، چون نماز را خواند در برابر او نشستم، گفت: اى احمد كارى دارى؟
گفتم: آرى، اگر اجازه دهى پرسش كنم، گفت: اجازه ات دادم، گفتم: پدر جان اين مردى كه امروز به اينجا آمد وتو به او مى گفتى: پدر ومادرم فداى تو، وآنچنان او را احترام كردى كه بود؟
گفت: پسر جان اين امام وپيشواى رافضيان حسن بن على معروف به ابن الرضا است، سپس كمى سكوت كرده ومن نيز ساكت بودم، آنگاه گفت: پسر جان! اگر خلافت و زمامدارى از خاندان بنى العباس بيرون رود، هيچ كس از بنى هاشم غير او شايسته خلافت نيست، واين به خاطر برترى وفضل وپاكدامنى وپارسايى وزهد وعبادت وخوش خلقى وشايستگى اوست، واگر پدرش را ديده بودى مردى بود خردمند وهوشيار ودانشمند.
احمد مى گويد: من كه اين سخنان را از پدرم شنيدم وآن رفتار را باامام عسكرى (عليه السلام) از او ديدم دچار حيرت وخشم وسرگردانى شدم، بعد از آن تصميم گرفتم كه خود در اين باره تحقيق كنم، به دنبال اين تصميم از افراد مختلف راجع به او پرسيدم، از هيچ يك از بنى هاشم، وسركردگان ونويسندگان وقاضيان وفقهاء وديگر مردم نپرسيدم جز آنكه همه به فضل وكمال او اعتراف كرده او را مردى محترم شمردند، از اين رو مقام وشخصيت او در نظرم بزرگ شد، زيرا ديدم دوست ودشمن او را به نيكى ياد كرده تمجيد وستايش مى كنند.
آن بزرگوار همانند پدران گرامى خويش از چنان اخلاق ورفتار والائى برخوردار بود كه دشمنان نيز تحت تأثير اخلاقش قرار مى گرفتند، به عنوان مثال آن حضرت را به زندانبانى به نام على بن اوتاش سپردند، اين شخص به شدّت باخاندان پيامبر دشمنى مىوزريد، وبا آل ابى طالب با شدت وخشونت رفتار مى كرد، وقتى آن حضرت را به زندان او فرستاند به او گفتند: با او چنين وچار رفتار كن، بيش از يك روز نگذشته بود كه آنچنان در مقابل امام (عليه السلام)تواضع مى كرد كه گونه بر خاك مى گذشت، وسر بزير انداخته به آن بزرگوار نگاه نمى كرد، وهنگامى كه آن حضرت از زندان او بيرون رفت اين شخص از بهترين شيعيان شده بود، واين بواسطه جلالت ومهابت واخلاق امام عسكرى (عليه السلام) بود.
آن حضرت همانند پدران بزرگوارش داراى كرامات ومعجزايى نيز بوده اند كه مورخان نقل كرده اند وما در اينجا فقط به ذكر دو مورد مى پردازيم.
اول: شخصى مى گويد: سر راه امام عسكرى (عليه السلام) نشستم، وقتى آن حضرت رسيد از تنگدستى خويش به آن بزرگوار شكايت كردم وقسم خوردم كه نه درهم ودينارى دارم ونه غذاى صبح وشام، آن حضرت فرمود: آيا به دروغ سوگند مى خورى با اينكه دويست دينار در زير خاك پنهان كرده اى، واينكه مى گويم نه براى آن است كه چيزى به تو ندهم، اى غلام آنچه باخود دارى به او بده، غلامش صد دينار به من داد، سپس روى بمن كرده فرمود: تو آن دينارها كه در زير خاك پنهان كرده اى در وقتى كه سخت بدانها نيازمند هستى از آنهامحروم خواهى ماند، وراست فرمود، زيرا آن پول كه حضرت داد خرج كردم، ودرهاى روزى بر من بسته شد، وبه ناچار به سراغ پولى كه در زير خاك پنهان كرده بودم رفتم اما اثرى از آن نيافتم، بعد فهميدام كه پسرم جاى پولها را دانسته، وآنها را برداشته وگريخته است، وبه هيچ چيز از آن پولها دست نيافتم.
دوم: شخصى به نام احمد بن محمد مى گويد: در زمانى كه مهتدى عباسى دست به كشتار مواليان ترك ووابستگان خود زد، من نامه اى به حضرت عسكرى (عليه السلام) نوشتم كه: سپاس خداى را كه او را از ما به خود سرگرم كرد، زيرا من شنيده بودم كه او شما را تهديد به قتل كرده است وگفته است كه: من ايشان را از روى زمين بر مى دارم، حضرت عسكرى (عليه السلام) به من نوشت: عمر او به اين كارها كفاف نخواهد داد، از امروز پنح روز بشمار وروز ششم پس از خوارى وذلتى كه به او برسر گشته خواهد شد، وچنان شد كه آن حضرت فرموده بود.
ودر اينجا بعض از كلمات حكمت آميز حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) ذكر ميكنيم.
1 ـ فرمود جدال مكن ميرود خوبى و حسن تو و مزاح مكن كه جرئت مى كنند ودلير مى شوند بر تو.
2 ـ وفرمود از تو اضح است آنكه سلام كنى بر هر كس كه ميگذرى بر او، وآنكه بنشينى در جائى كه پست تر است از مكان شريف مجلس
3 ـ وفرمود پارساترين مردم كسى است كه توقف كند نزد شبهه، وعابدترين مردم كسى است كه بپا دارد فرائض را، وزاهدترين مردم كسى است كه ترك كند حرام را، واز همه مردم كوشش ومشقّتش بيشتر است كسى كه ترك كند گناهان را.
4 ـ وفرمود مشغول نسازد تورا روزى كه خدا ضامن آن شده از عملى كه بر تو فرض است.
5 ـ وفرمود از ادب دور است ظاهر كردن خوشحالى نزد شخص غمناك.
6 ـ وفرمود: همانا از براى جود وبخشش اندازه ومقدارى است پس هر گاه زياد شده از آنمقدار پس آن اسراف است.
براى خرم واحتياط مقدارى است پس يرگاه زياد شد از آنمقدار پس آن جبن وترس است.
واز براى اقتصاد وميانه روى مقدارى است پس هرگاه زياد شد بر آن پس آن بخل است.
واز براى شجاعت مقدارى است پس هرگاه زياد شد بر آن تهوّر وبى أدبى است.
وكافى است تورا از براى ادب كردن نفست اجتناب كردنت از چيز يكه مكروه وناپسند بيشمارى از غير خودت.

نظر دهید »
ماه صفر 1 -مسئولیت و مسئولیت پذیری
توسط نجمه رئيسي سرخوني in بدون موضوع

ماه صفر 1 -مسئولیت و مسئولیت پذیری

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین…

اللهم کن لولیک الحجةابن الحسن…

=============================

موضوع سخن: مسئولیت و مسئولیت پذیری

قال الله تبارک و تعالی: «إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولـئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولا»[1]

مقدمه

یکی از مسائلی که از اهمیت والایی برخوردار است مسئلة حس مسئولیت و مسئولیت پذیری است. انسان، عاقل و مختار است. درک و شعور دارد، نمی تواند نسبت به پیرامون خودش بی تفاوت باشد و احساس مسئولیت نکند. رسول خدا فرمودند: همة شما مسئولید حتی انبیای الهی و اولیای الهی هم مسئول هستند. اما ما در مقابل چه چیزهایی مسئولیت داریم؟

============================

اقسام مسئولیت

من در این جا چهار تا از اقسام مسئولیت را برای شما می شمارم.ما در مقابل چه چیزهایی باید مسئولیت داشته باشیم و بی تفاوت نباشیم.

1. در مقابل خداوند

اولین مسئولیت ما در مقابل خداست، یعنی در برابر ذات خداوند تبارک و تعالی حس مسئولیت داشته باشیم. شاید در هر صفحه ای از قرآن کریم که مطالعه کنید این تذکر را می دهد که شما در مقابل خدا مسئولید. انسان حداقل سه مسئولیت در مقابل خدا دارد:

1- معرفت و شناخت خدا؛

«أوّل الدّیِنِ مَعرِفَتُه».[2]

انسان نمی تواند بگوید من کاری ندارم، نه دینی انتخاب می کنم و نه کاری با خدا دارم. علت این که این قدر پیغمبر می فرمود:

«قولوا لَا إله إلا الله تُفلِحوا»،

همین است، اول این مورد را باید اصلاح کرد اول عقیده و بینش مردم، و بعد روش و منش مردم. ما در زندگی مان روش و منش داریم، گرایش داریم، که قبل از این چهار تا باید بینش باشد، یعنی چیزی که به آن گرایش داریم و آن را انتخاب می کنیم بر اساس یک اعتقادی باشد.

============================

داستان

مورد اول:

وقتی که پیغمبر گرامی اسلام در جنگ بدر به طرف میدان نبرد می رفتند دو نفر مسلح آمدند، گفتند: یا رسول الله! ما آمدیم شما را یاری کنیم.این کار، کار خوبی است، گزینش خوبی است، سراغ دشمن نرفتند، سراغ پیامبر آمدند، حضرت فرمودند: به چه انگیزه ای؟ برای چه آمده اید؟ پیامبر می خواهد بینش آنها را سؤال کند، اعتقاد، انگیزه و نیت آنها را سؤال کند. گفتند: آقا ما مشرکیم، شما را قبول نداریم، خدا را هم قبول نداریم، اما آمده ایم شما را یاری کنیم شنیده ایم جنگ است، گفتیم برویم کمک کنیم، اگر پیروز شدید به ما غنیمت بدهید، ما برای غنیمت و پول آمده ایم، کاری به خدا و پیغمبر خدا هم نداریم. حضرت فرمود: هر دوی شما برگردید، من فقط برای خدا می جنگم، من که نمی خواهم کشور بدست بیاورم، من برای این می جنگم که توحید اقامه شود. یکی از آنها گفت ما مسلمان می شویم، یکی مسلمان شد و آمد و دیگری برگشت. اعتقاد، بینش و معرفت این اولین مسئولیت است.

===========================

مورد دوم:

یک نفر در زمان پیغمبر گرامی اسلام مسلمان شد، عرض کرد: یا رسول الله! من قبل از اسلام خدمات و کارهای خوبی انجام داد ه ام. حضرت فرمود:چه کار کرده ای؟ گفت: یا رسول الله، دخترهایی را که می خواستند زنده به گور کنند من نمی گذاشتم آنها را زنده به گور کنند، آنها را می گرفتم و خودم بزرگ می کردم و به جای آن دختر سه شتر به پدرش می دادم. دختر را از پدرش می گرفتم به خانه می آوردم و برایش دایه ای می گرفتم و خرجش می کردم تا بزرگ شود. 360 بچه را این گونه از مرگ نجات دادم.– این کار مهمی است، خدمتی است- هزار و خرده ای شتر داده ام،

«هَلْ لی منّ الأجرِ شیئاً»؟

آیا چیزی از اجر به من می رسد؟ پاداش شما به من می رسد؟ -

مسلم است خدا کار مثبت کسی را بی جواب نمی گذارد، هر که کار خوبی کند اجر می دهد. اما این شخص زمانی این کار را کرده که خدا و قیامت را قبول نداشته، - حضرت فرمود: اگر به خدا معتقد بودی اجری داشتی که آن اجر را الان نداری، چون تو به خدا اعتقاد نداشتی. کار او مثبت بوده ممکن است خدا در زندگی اش به او گشایش و وسعت رزق دهد. کسانی که مخترع هستند و به جامعه خدمت می کنند حتر اگر کافر هم باشند به خاطر خدمتی که کرده اند کار آن ها را بدون پاداش نمی گذارد. اما کافر چون روز قیامت و قبر را قبول ندارد که خدا در آنجا به او اجر دهد در همین دنیا پاسخش را می دهد، و به او فطانت علمی یا مال یا قدرت می دهد. اما در قیامت پاداشی ندارد. لذا حضرت فرمود:چون تو به خاطر رضای خدا کار را انجام ندادی آن نمره ای را که معتقدین به خدا دارند تو نداری. نمی گویم بی پاسخ می ماند اما آن نمره را ندارید.

==============================

مورد سوم:

در جنگ احد شخصی به نام أبا الغیدا به میدان آمد، این شخص مشرک بود، شروع به جنگیدن کرد، گفتند: یا رسول الله! أبا الغیدای مشرک آمده و دارد با کافران می جنگد. از پیغمبر اجازه نگرفته بود خودش به میدان رفت، خیلی تیرانداز ماهری بود، روی دو زانویش می نشست تیر می انداخت و تیرهایش به خطا نمی رفت. چند نفر از مشرکان را به درک واصل کرد، به پیغمبر خبر می دادند: یا رسول الله، اباالغیدا چهار نفر را کشت، پنج نفر را کشت. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خوشحال می شد چون مشرک کشته شده بود، اما می فرمود:او آخرش به جهنم می رود. کار خوبی می کند اما آخرش به جهنم می رود. چرا؟ بالاخره عده ای را به درک واصل کرد و بعد خودش تیر خورد و روی زمین افتاد. شخصی می گوید بالای سرش رفتم، گفتم:

«أبشّرُکَ بِالجَنّه»؛

بهشت بر تو گوارا باد! ابالغیدا چشم هایش را باز کرد، خیلی تعجب کرد گفت: «و ما الجَنّه»؛ بهشت چیست؟! من بهشت را قبول ندارم، من خدا و پیغمبر را قبول ندارم، من اصلاً برای خدا و پیغمبر و قرآن نیامده ام، من دیدم در مدینه خانم ها و مردم پشت سر من حرف می زنند که او از جنگ می ترسد و ضعیف است، لذا آمده ام بگویم که من نمی ترسم، من نیامده ام که از خدا و از دین حمایت کنم. بعد یک قطعه شمشیری هم از آن اطراف برداشت فرو کرد در شکمش و خودش را کشت.گفت من نمی خواهم مجروح بمانم، خوصلة مریضی و جراحت را ندارم. نبرد با کفار، کار قشنگی است، اما انگیزه و اعتقاد پشت آن نیست. بنابراین ما حس مسئولیت داریم، اما در مقابل چه کسی؟! 1- در مقابل خدا. و در مقابل خدا سه گونه مسئولیت داریم؛ اول: معرفت خدا، دوم: قرآن می گوید خدا را خوب بخوانید:

« وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا».[3]

یعنی ارتباط با خدا، حرف زدن با خدا و خواندن خدا. سوم قرآن مجید می فرماید:

« لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ»[4]؛

از خدا جلو نیفتید، هر چه فرموده بگویید چشم، هر چه هم گفته نه، بگویید چشم. این که خودم یک سلیقه درست کنم، خودم یک روش درست کنم، خودم یک علمی را ابداع کنم، این جایز نیست. لذا ما در مقابل خدا سه مسئولیت داریم: معرفت خدا، خواندن خدا، و جلو نیفتادن از دستورات خدا. به این می گویند مسئولیت در مقابل خدا.

============================

2. در مقابل پیامبر

دوم: ما در مقابل پیامبر اکرم مسئولیت داریم، خدا در قرآن می فرماید:

« أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ»[5]

جداگانه هم می گوید، «أطیعوا»تکرار شده است، می گوید: از خدا و پیامبرش حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم اطاعت کنید.

«مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ»[6]؛

هر چه پیغمبر برای شما آورده بگیرید. چرا؟ چون

«وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی»[7]؛

پیغمبر هیچ وقت از روی هوای نفس حرف نمی زند. هر چه می گوید وحی است؛ لذا برای ما هم سنت، حجت است و هم قرآن. آنچه پیغمبر بگوید برای ما حجت است و می پذیریم. چرا؟ چون خدا فرموده است از پیغمبر اطاعت کنید. اطاعت از پیغمبر دو گونه است: 1- اطاعت طریقیه؛ یعنی پیغمبر می گوید مردم! خدا این گونه فرموده، در این جا پیغمبر واسطه است، دارد حرف خدا را می زند؛2- اطاعت موضوعیه؛ اما یک وقت خودش می فرماید نماز بخوانید؛ اما نیامده که نماز صبح چند رکعت است.

از امام صادق پرسیدند: آقا! چرا نام امیرالمؤمنین علی علیه السلام در قرآن نیست؟ اگر چه بعضی ها این فکر انحرافی را مطرح می کنند که نام حضرت بوده اما از قرآن حذف شده است، خیر این فکر، فکر انحرافی است، فکر ضد دینی است. قرآن همین قرآن است، بدون اضافه و حذف یک حرف و یک کلمه. قرآن مصون مانده؛

«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُون».[8]

هر کسی در هر کجا در مقاله، کتاب و یا هر اثری این فکر انحرافی را گسترش دهد که در قرآن اسم ائمه بوده و یا آیات و مطالبی داشته که حذف شده، این فکر خلاف قرآن و خلاف فرمایش بزرگان و خلاف سیرة ائمة ماست. شخصی که مطلب و روایات را خوب متوجه نشده است هر کسی می خواهد باشد، اگر قصد تعرض هم نداشته باشد و جاهل هم نباشد، پس خوب متوجه نشده است؛ چون در این سال های اخیر و این روزها دیده ام بعضی ها حتی در کتاب رسمی این فکر را منتشر می کنند که قرآن اسامی ائمه را داشته است. خیر این طور نیست، اعتقاد ما این است که این قرآن همان قرآنی است که بر پیامبر خدا نازل شده، بی کم و کاست. دلیلش همین روایتی است که برایتان بیان می کنم

============================

مصونیت قرآن:

علما و بزرگان ما ده ها کتاب دربارة مصونیت قرآن از تحریف نوشته اند- گفته شد شخصی خدمت امام صادق آمد و گفت: آقا، چرا اسم ائمه در قرآن نیست؟ آقا فرمودند: قرآن کتاب کلیات است، کتاب اخلاقی و کتاب تبیان است. قرار نبوده جزئیات در قرآن باشد، آیا جزئیات نماز در قرآن آمده، عرض کرد: نه آقا. – در کجای قرآن است که نماز صبح دو رکعت، نماز ظهر چهار رکعت و نماز مغرب سه رکعت؟ قرآ هیچ کجا راجع به رکعت نماز صبحت نکرده، فرموده:

«أقِمِ الصّلاهَ»؛

نماز بخوانید:

«إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَر»؛[9]؛

آثارش را گفته است. –حضرت فرمودند: چرا شما نماز صبح را دو رکعتی و ظهر را چهار رکعتی می خوانید؟ گفت: پیغمبر فرموده است. پس پیغمبر آمده جزئیات نماز کلّی را بیان کرده، فرموده: مردم این گونه نماز بخوانید. حضرت فرمود: آیا جزئیات در قرآن آمده است؟ عرض کرد: خیر. در قرآن آمده که مثلاً زکات چند شتر چقدر است، و یا زکات گوسفند و طلا به چه میزان است؟ قرآن مکرر می فرماید: باید زکات را پرداخت اما جزئیاتش نیامده است.راجع به حج نیز به همین گونه، در رابطه با هفت مرتبه طواف و بسیاری از جزئیات آن چیزی نیامده است مثلاً در رابطه با صفا و مروه قرآن می گوید: سعی کنید؛

« إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ»،[10]

اما این که چند مرتبه، نیامده است. پیغمبر این ها را توضیح داده است. به طور کلی پیغمبر دو شأن برای قرآن داشت. 1- اقراء 2- تبیین؛ یعنی یکی بخواند و یکی توضیح بدهد. قرآن در یک جا می فرماید: این کتاب را فرستادیم

« لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ»[11]؛

برای این که برای مردم بخوانی. و در جای دیگر می گوید:

«لِتُبَیّن للناسِ»[12]؛

آن را برای مردم بیان کن. شأن بیان غیر از شأن قرائت است. پیغمبر ده آیه می خواند بعد تفسیر می کرد، می گفتند: آقا، باز هم بخوانید. می فرمود: خیر بروید این ده آیه را یاد بگیرید بعد برگردید. نوشته اند در هیچ جلسه ای بیش از ده آیه نمی خواند، چون می خواست توضیح بدهد، تشریح می کرد و یاد می داد.

=============================

جزئیات در قرآن:

قرآن کریم خیلی جزئیات را بیان نکرده است، قرآن می فرماید: شما از خیط أبیض تا خیط أسود روزه بگیرید.[13] «خیط»یعنی نخ و طناب؛ از طناب سفید تا طناب سیاه.عدی بن حاتم رفت و در خانه اش یک طناب سفید آویزان کرد و روزه گرفت، دائم به آن نگاه می کرد که چه وقت طناب سیاه می شود تا روزه اش را باز کند، چون قرآن می فرماید: از طناب سفید تا طناب سیاه؛

«عن الْخَیْطُ الأَبْیَضُ»

«مِنَ الْخَیْطِ الأَسْوَدِ».

دید طناب سیاه نشد و او دارد از گرسنگی از پا درمی آید. لذا خدمت پیغمبر آمد، گفت: یا رسول الله، پس معنای این آیه چیست؟ حضرت فرمود:

«بَیَاضُ النَّهارِ مِنْ سَوَادِ اللَّیلِ»،

این آیه کنایه است؛ طناب سفید یعنی سپیدة صبح، فجر یا همان اذان صبح،«سواد»؛ طناب سیاه، یعنی شب و مغرب.[14] این مطلب را پیغمبر باید توضیح بدهد. امام صادق به این شخص فرمود: جزئیات نماز در قرآن نیامده، جزئیات طواف در قرآن نیامده، جزئیات زکات در قرآن نیامده. دربارة نماز که عمود دین است نگفته چند رکعت بخوان، شما توقع داری اسم امیرالمؤمنین در قرآن بیاید؟! لازم نیست و ضرورت ندارد. در قرآن می فرماید:

«أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ».[15]

شما که «أقِمِ الصَلاهَ»، را می روی از پیغمبر می پرسی که چند رکعت بخوانیم، - می فرماید: این طور که من می خوانم بخوان؛

«صَلَّوا کَمَا رَأیْتُمُونی أصَلّی»[16]-

=============================

معنای اطیعواالرسول:

جابر ابن عبدالله انصاری هم رفت خدمت پیغمبر عرض کرد: یا رسول الله، «أَطِیعُواْ اللّهَ»روشن است، «أَطِیعُواْ الرَّسُولَ»هم روشن است، اما أولی الامر چه کسانی هستند؟ حضرت امام ها را شمرد. اگر کسی تعصب نداشته باشد همین حرف منطقی و عقلی و بسیار روشن و بدیهی است. این حرف، حرف کاملاً پسندیده ای است،

==============================

خلفا در کتب اهل سنت:

منابع اهل سنت این روایات را نقل کرده اند که پیغمبر فرمود:

«یَکُونُ اثْنَا عَشَرَ أمیرا»[17]؛

امام های بعد از من یا خلفای بعد از من یا امرای بعد از من دوازده نفرند. این مطلب را که نمی شود منکر شد، اما این دوازده نفر چه کسانی هستند؟ اهل سنت وقتی می خواهند بشمارند، می گویند:خلیفة اول، خلیفة دوم، خلیفة سوم، امیرالمؤمنین، امام حسن، معاویه، یزید و….آنها دوازده نفر اولی را می شمارند، می گویند این ها هستند. یا این که منظور پیغمبر دوازده انسان صالح بود، که مثلاً یکی از آنها عمر ابن عبدالعزیز بود. بعضی ها این گونه و بعضی ها آن گونه تفسیر می کنند. آقا چرا در حالی که پیغمبر در بعضی از روایات ائمه را به نام ذکر کرده است و در منابع متعدد نام ائمه آورده شده است باز هم انکار می کنید؟ پس دومین حس مسئولیت ما مسئولیت در مقابل پیغمبر خداست، ما در مقابل پیغمبر هم مسئول هستیم، هم اطاعت طریقی و هم اطاعت موضوعی، یعنی وقتی خودش مطلبی را بفرماید برایمان حجت است، و وقتی بگوید خدا فرموده است آن هم حجت است.

==============================

3. در مقابل امام

سومین مسئولیت ما مسئولیت در مقابل امام و حجت خدا است. این که در زیارت جامعة کبیره آن اثر گرانسگ امام هادی علیه السلام ، می گوییم اگر کسی از شما جلو بیفتد باخته است و اگر کسی عقب بماند آن هم باخته است، کسی که همراه شما باشد پیروز است،

« سَعِدَ مَنْ والاکُمْ

وَهَلَکَ مَنْ عَادَاکَمْ

وَخَابَ مَنْ جَحَدَکُمْ

وَ ضَلَّ مَنْ فَارَقَکُمْ

وَ فَازَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکُمْ».[18]

این مسئولیت در زندگی اصحاب امام حسین علیه السلام موج می زند؛ چرا اباالفضل العباس با لب تشنه آب را روی آب ریخت؟ می توانست بنوشد، ولی مسئول حسین و یاران و فرزندان حسین بود، وقتی می بیند طفل شش ماهه تشنه است، سه ساله تشنه است، برادرش تشنه است، آب را روی آب می ریزد و می گوید:

«یا نَفس مِن بعدِ الحسین هونی»[19]،

این حس مسئولیت است، که در اسلام هم سابقه دارد. یک بار ابوذر در جنگ تبوک مشک آب روی دوشش بود، تشنه آمد خدمت پیغمبر، از شدت تشنگی روی زمین افتاد حضرت به او فرمودند: چرا آب نیاشامیدی؟ مشک آب که همراهت بود؟ عرض کرد: آقا، حیف است قبل از شما من آب بنوشم اول این آب را شما بنوشید، تشنگی را تحمل کردم تا این آب را به شما برسانم.[20]

===============================

وفای به عهد سیزده ساله:

این وفا و مسئولیت پذیری است که نوجوان ده یازده ساله آمده برای شهادت التماس می کند، قاسم سیزده ساله آمده دست می بوسد، پا می بوسد او مقام که نمی خواهد، عنوان که نمی خواهد،

«فلَم یزل الغلام یُقَبّلَ یَدیه و رجلیه حتی اذن له»[21]؛

آن قدر دست و پای عمو را بوسید تا از او اجازه گرفت.حس مسئولیت این گونه است که سعید ابن عبدالله روی زمین افتاده و تمام بدنش پر از تیر است، در ظهر عاشورا موقع نماز، امام حسین بالای سرش می آید و می فرماید: سفارش و وصیتی نداری؟ گفت: آقا، به من جواب بدهید «أوفیتُ»؛ آیا من به عهدم وفا کردم؟ آیا شما از من راضی هستید؟ اگر شما راضی هستید من راحت جان می دهم، اما اگر شما راضی نیستید جان دادن برایم سخت است.[22] این حس مسئولیت است که وقتی زید ابن سوهان در جنگ جمل روی زمین افتاد، امیرالمؤمنین بالای سرش آمد و فرمود: زید سفارشی نداری؟ عرض کرد:

«أوفیت یابن أبی طالب»؟

آقا به من بگویید از من راضی هستید یا نه؟ آیا من به عهدم وفا کردم؟ یک وصیت دارم،

«لا تَغسلوا عَنّی دَماً»؛

خون را از چهرة من پاک نکنید، می خواهم در قیامت بگویم ای مردم، من از علی دفاع کردم و شاهدش هم خون های روی بدنم است. حس مسئولیت این است؛ میثم تمار بر دار، حجر بن عدی مقابل قبر، رُشید حجری با دست و پای قطع شده، ابن سکیت با زبان از حلق بیرون کشیده شده از امیرالمؤمنین دفاع می کنند و حاضر نمی شوند به امامشان پشت بکنند. امروز من و شما این مسئولیت را در مقابل امام زمانمان داریم. حس مسئولیت این است که انسان بداند دو شنبه و پنج شنبه پرونده اش نزد امام زمان می رود. حس مسئولیت این است که وقتی انسان می خواهد دعا کند امام را مقدم بدارد و اول برای او دعا کند؛ «أمام حوائجی»در زیارت جامعه هم می گوییم: ما شما را جلوی حاجت هایمان قرار می دهیم، این گونه نیست که همه چیز بخواهیم و بعد برای شما دعا کنیم بلکه اول برای شما دعا می کنیم. حس مسئولیت در مقابل امام این است که انسان بداند امام اعمالش را می بیند؛

«فَسَیَرَى اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»[23].

=================================

خلاصة عرض

امروز من در کنار این مضجع شریف و کنار حرم کریمة اهل بیت، فاطمه معصومه این است که ما نمی توانیم بی تفاوت باشیم، ما مسئولیت داریم. در مقابل چه کسی؟ من سه شاخه اش را عرض کردم؛ خدا، پیامبر و امام. یک شاخة دیگر آن را هم بگویم البته اگر عزیزان طلبه و دوستان اهل تحقیق، توضیح بیشتر این سخنرانی را خواستند، بنده اخیراً در مجلة ره توشه مقاله ای را در همین موضوع ارائه کرده ام و چاپ شده است به آن جا مراجعه کنید، به طور مفصل وارد بحث شده ام- در حدود 30 صفحه- شاخه های مختلف آن را آورده ام.

============================

4. در مقابل اعضاء و جوارح

چهارمین مسئولیت من و شما، مسئولیت در مقابل اعضایمان است.دقت کنید این دست و پا و گوش از خودش اختیار ندارد. اختیار این ها دست من و شماست، این عقل و فکر و منش ماست که به این ها فرمان می دهد، امیرالمؤمنین فرمودند:

«العقولُ أئِمَهُ الأفکار»؛

عقل پیشوای فکر است.

«وَالأفکارُ أئِمَهُ القُلُوبِ وَ القُلُوبُ أئِمَهُ الحَوَاسِّ وَالحَواسُّ أئِمَهُ الأعضاءِ»[24]؛

فکر پیشوای درک است، و درک پیشوای حس است؛ یعنی اول عقل است بعد فکر است. این روایت خیلی زیباست و نیاز به توضیح دارد، فرمود: اول عقل است بعد فکر است، فکر از عقل خط می گیرد. انسانی که عاقل نیست فکر هم ندارد چون اول عقل است بعد فکر، و بعد قلب است؛ یعنی درک. عقل به فکر خط می دهد، فکر به قلب خط می دهد، و قلب به حس و حس به عضو؛ یعنی دستی که شما به سر یک مظلوم می زنید این چهار – پنج مقدمه قبل از آن است. قبل از آن مقدمه ای دارد، عقل، فکر، درک، و حس؛ پس خودش هیچ کاره است. شما در مقابل این دست مسئولید، این چشم که خودش به جایی نمی افتد شما با آن نگاه می کنی، این گوش که خودش استماع ندارد شما وسیلة آن را فراهم می کنی. لذا قرآن می فرماید:

«إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولـئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولا»[25]

سمع به معنای شنوایی است. بعضی از مفسرین می گویند چرا فقط چشم و بینایی؛ «ان السمع و البصر»را گفته است؟ مثلاً بویایی را نگفته، لامسه و چشایی را نگفته است و فقط شنوایی و بینایی را گفته است؟ شاید دلیلش این است که این دو بیشتر در معرض استفاده هستند، این قدر که انسان با گوش و چشم چیزی را می گیرد با بو و چشیدن و لمس کردن چیزی را نمی گیرد، لذا از میان این پنج حس، قرآن روی آن دو دست گذاشته است:

«إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولـئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولا».

امیدواریم خداوند به همة ما و شما توفیق عمل به وظیفه و مسئولیت شناسی را عنایت بفرماید.

حجت الاسلام والمسلمین دکتر رفیعی

=================================

پی نوشتها:

[1]. اسراء، 36.

[2]. بحارالانوار، ج 4، ص 247؛ الاحتجاج، ج 1، ص 198؛ نهج البلاغه، خطبه 10.

[3]. اعراف، 180.

[4]. حجرات، 1.

[5]. نساء، 59.

[6]. حشر، 7.

[7]. نجم، 3.

[8]. حجر، 9.

[9]. عنکبوت، 45.

[10]. بقره، 158.

[11]. اسراء، 106.

[12]. نحل، 44.

[13]. بقره، 187.

[14]. تفسیر نمونه، ج 1، ص 653.

[15]. نساء، 59.

[16]. بحارالانوار، ج 82، ص 279.

[17]. فضائل الخمسه من الصحاح السته، ج 2، ص 23.

[18]. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 613؛ التهذیب، ج 6، ص97؛ مستدرک، ج 10، ص 419.

[19]. فرهنگ عاشورا، ص 65؛ ابصار العین من انصار الحسین، ص61؛ در سوگ امیر آزادی – گویاترین تاریخ کربلا، ص 256.

[20]. پیغمبر و یاران، ج 1، ص 50.

[21]. بحارالانوار، ج 45، ص 34.

[22]. منتهی الامال، ص 502.

[23]. توبه، 105.

[24]. مستدرک، ج 11، ص 207؛ بحارالانوار، ج 1، ص 96؛ کنزالفوائد، ج 1، ص 200.

[25]. اسراء، 36

 

نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
آخرین مطالب
  • رسیدن کاروان به شام
  • ویران کردن حرم عسکرین
  • محرم
  • فضیلت ماه رمضان
  • ماه مبارک رمضان
  • ولادت تا غیبت امام عصر
  • طلبه ها درچند سالگی ازدواج میکنند
  • بر اسرای کربلا چه گذشت
  • تاسوعا و عاشورا
  • 5محرم
آخرین نظرات
  •  
    • رنگ خدا
    • مدرسه معصومیه قیدار
    در زمان دقیق ظهور امام زمان(عج)!
Sidebar 2
This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    
مهدی موعود
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات
جستجو
موضوعات
  • همه
  • بدون موضوع
فیدهای XML
  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان