مهدی موعود
|خانه|تماس |ورود
ولادت تا غیبت امام عصر
توسط نجمه رئيسي سرخوني in بدون موضوع

خلاصهْ زندگی نامه امام زمان، حضرت مهدی (عج)

 

نام: محمد بن الحسن

کنیه: ابوالقاسم

امام زمان حضرت مهدی (عج) هم نام و هم کنیه حضرت پیامبر اکرم(ص) است. در روایات آمده است که شایسته نیست آن حضرت را با نام و کنیه، اسم ببرند تا آن گاه که خداوند به ظهورش زمین را مزیّن و دولتش را ظاهر گرداند.

 

القاب امام زمان حضرت مهدی (عج):

 

مهدی، خاتم، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب الزمان، قائم و خلف صالح.

شیعیان در دوران غیبت صغری ایشان را «ناحیه مقدسه» لقب داده بودند. در برخی منابع بیش از 180 لقب برای امام زمان(ع) بیان شده است.

 

ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج):

 

وی یگانه فرزند امام عسکری علیه السلام یازدهمین امام شیعیان است. امام زمان حضرت مهدی (عج) در سحرگاه نیمه شعبان 255 ق در سامرّا چشم به جهان گشود و پس از پنج سال زندگی تحت سرپرستی پدر، و مادر بزرگوارشان نرجس خاتون، در سال 260 ق به دنبال شهادت حضرت عسکری علیه السلام ـ همچون حضرت عیسی علیه السلام و حضرت یحیی علیه السلام که در سنین کودکی عهده دار نبوّت شده بودند ـ در پنج سالگی منصب امامت شیعیان را عهده دار شدند. آن بزرگوار پس از سپری شدن دوران غیبت با تشکیل حکومت عدل جهانی احکام الهی را در سرتاسر زمین حاکمیت خواهد بخشید.

آخرین امام شیعیان در پانزدهم ماه شعبان 255 ق، علی رغم مراقبت های ویژه مأموران حکومت عباسی، در خانه امام عسکری علیه السلام چشم به جهان گشودند. تولد مخفیانه آن حضرت بی شباهت به تولد حضرت موسی علیه السلام و حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام نیست. همان گونه که این دو پیامبر بزرگ الهی تحت شدیدترین تدابیر امنیتی فرعونیان و نمرودیان به اراده خداوند و به سلامت در کنار کاخ فرعون و نمرود متولّد شدند، حضرت مهدی(عج) نیز در حالی که جاسوسان و مأموران خلیفه عباسی تمام وقایع خانه امام یازدهم علیه السلام را زیر نظر داشتند، در کمال امنیت و بدون آن که دشمنان بویی ببرند، در سحرگاه روز جمعه نیمه شعبان قدم به جهان هستی گذاشتند.

 

سیمای امام زمان حضرت مهدی (عج)

 

پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار علیهم السلام هر کدام در سخنان خود به اوصاف امام مهدی(عج) اشاره کرده اند. حضرت امام رضا علیه السلام در توصیف ویژگی های چهره و سجایای اخلاقی و ویژگی های برجسته آن حضرت می فرمایند: «قائم آل محمد(عج) هاله هایی از نور چهره زیبای او را احاطه کرده است رفتار معتدل و چهره شادابی دارد. از نظر ویژگی های جسمی شبیه ترین فرد به رسول خدا(ص) است. نشانه خاصّ او آن است که گرچه عمر بسیار طولانی دارد، ولی از سیمای جوانی برخوردار است؛ تا آن جا که هر بیننده ای او را چهل ساله یا کمتر تصور می کند. از دیگر نشانه های او آن است که تا زمان مرگ با وجود گذشت زمان بسیار طولانی هرگز نشان پیری در چهره او دیده نخواهد شد».

 

حجت خدا

 

روزی عثمان بن سعید بن عمری به همراه حدود چهل نفر از بزرگان شیعه به حضور امام عسکری علیه السلام رسیدند تا درباره جانشین آن حضرت سؤال کنند و در آینده از ایجاد اختلاف در مسئله امامت جلوگیری کنند. راوی می گوید: وقتی عثمان بن سعید به حضرت عسکری علیه السلام گفت: آمده ایم تا درباره مطلب مهمی که شما به آن آگاه ترید از شما سؤال کنیم، حضرت عسکری علیه السلام فرمودند: بنشین عثمان. پس از ساعتی امام علیه السلام فرمودند: آیا می خواهید بگویم به چه منظوری آمده اید؟ همه گفتند: ای فرزند رسول خدا، بفرمایید. آنگاه حضرت فرمودند: آمده اید تا درباره حجت خدا و امام پس از من بپرسید. همه گفتند: آری. در این لحظه ناگهان پسری که چهره درخشانی چون ماه داشت و از هر حیث به امام عسکری علیه السلام شبیه بود وارد شد. حضرت فرمودند: بعد از من پیشوای شما و جانشینم این فرزند من است. مواظب باشید پس از من در دین دچار آشفتگی نشوید…

 

دوران زندگی امام زمان حضرت مهدی (عج)

 

دوران زندگی امام زمان حضرت مهدی (عج) به چهار دوره تقسیم می شود:

از تولد تا غیبت امام زمان حضرت مهدی (عج):

امام زمان حضرت مهدی (عج) پس از تولد حدود پنج سال تحت سرپرستی پدر بزرگوارشان امام عسکری علیه السلام به صورت نیمه مخفی زندگی کردند. یکی از کارهای بسیار مهمی که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در این دوره انجام دادند این بود که امام زمان حضرت مهدی (عج) را به بزرگان شیعه معرفی کردند تا در آینده در مسئله امامت دچار اختلاف نشوند.

غیبت صغری امام زمان حضرت مهدی (عج):

پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در سال 260 ق دوره غیبت صغری آغاز شد و تا سال 329 ق ادامه پیدا کرد. در این دوره امام زمان حضرت مهدی (عج) از طریق چهار نائب به ادامه امور مردم می پرداختند.

دوره غیبت کبری امام زمان حضرت مهدی (عج):

این دوران از سال 329 ق شروع شد و تا زمانی که خداوند مصلحت بدانند ادامه خواهد داشت در این دوره پاسخ به پرسش ها و احکام مردم بر عهده نایبان عام آن حضرت است و حضرت نایب خاصی برای این دوره معرفی نکرده اند.

دوره حکومت امام زمان حضرت مهدی (عج):

پس از ظهور، امام زمان حضرت مهدی (عج) بر اساس احکام اسلام حکومت واحد جهانی تشکیل خواهند داد که در سایه آن سرتاسر عالم پر از عدل و داد خواهد شد.

 

صورت و سیرت امام زمان حضرت مهدی (عج)

 

چهره و شمایل حضرت مهدی ( ع ) را راویان حدیث شیعی و سنی چنین نوشته اند چهره اش گندمگون ، ابروانی هلالی و کشیده ، چشمانش سیاه و درشت و جذاب ، شانه اش پهن ، دندانهایش براق و گشاد ، بینی اش کشیده و زیبا، پیشانی اش بلند و تابنده . استخوان بندی اش استوار و صخره سان ، دستان و انگشتهایش درشت .گونه هایش کم گوشت و اندکی متمایل به زردی - که از بیداری شب عارض شده -بر گونه راستش خالی مشکین . عضلاتش پیچیده و محکم ، موی سرش بر لاله گوش ریخته ، اندامش متناسب و زیبا ، هیاتش خوش منظر و رباینده ، رخساره اش در هاله ای از شرم بزرگوارانه و شکوهمند غرق . قیافه اش از حشمت و شکوه رهبری سرشار .نگاهش دگرگون کننده ، خروشش دریاسان ، و فریادش همه گیر ” .حضرت مهدی صاحب علم و حکمت بسیار است و دارنده ذخایر پیامبران است . وی نهمین امام است از نسل امام حسین ( ع ) اکنون از نظرها غایب است . ولی مطلق و خاتم اولیاء و وصی اوصیاء و قائد جهانی و انقلابی اکبر است . چون ظاهر شود ، به کعبه تکیه کند ، و پرچم پیامبر ( ص ) را در دست گیرد و دین خدا را زنده و احکام خدا را در سراسر گیتی جاری کند . و جهان را پر از عدل و داد و مهربانی کند .حضرت مهدی ( ع ) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است . خدا و عظمت خدا در وجود او متجلی است و همه هستی او را فراگرفته است . مهدی ( ع ) عادل است و خجسته و پاکیزه . ذره ای از حق را فرو نگذارد . خداوند دین اسلام را به دست او عزیز گرداند . در حکومت او ، به احدی ناراحتی نرسد مگر آنجا که حد خدایی جاری گردد .مهدی ( ع ) حق هر حقداری را بگیرد و به او بدهد . حتی اگر حق کسی زیر دندان دیگری باشد ، از زیر دندان انسان بسیار متجاوز و غاصب بیرون کشد و به صاحب حق باز گرداند . به هنگام حکومت مهدی ( ع ) حکومت جباران و مستکبران ، و نفوذ سیاسی منافقان و خائنان ، نابود گردد . شهر مکه - قبله مسلمین - مرکز حکومت انقلابی مهدی شود . نخستین افراد قیام او ، در آن شهر گرد آیند و در آنجا به او بپیوندند …برخی به او بگروند ، با دیگران جنگ کند ، و هیچ صاحب قدرتی و صاحب مرامی ، باقی نماند و دیگر هیچ سیاستی و حکومتی ، جز حکومت حقه و سیاست عادله قرآنی ، در جهان جریان نیابد . آری ، چون مهدی ( ع ) قیام کند زمینی نماند ، مگر آنکه در آنجا گلبانگ محمدی : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد .در زمان حکومت مهدی ( ع ) به همه مردم ، حکمت و علم بیاموزند ، تا آنجا که زنان در خانه ها با کتاب خدا و سنت پیامبر ( ص ) قضاوت کنند . در آن روزگار ، قدرت عقلی توده ها تمرکز یابد . مهدی ( ع ) با تایید الهی ، خردهای مردمان را به کمال رساند و فرزانگی در همگان پدید آورد … .مهدی ( ع ) فریاد رسی است که خداوند او را بفرستد تا به فریاد مردم عالم برسد .در روزگار او همگان به رفاه و آسایش و وفور نعمتی بیمانند دست یابند . حتی چهارپایان فراوان گردند و با دیگر جانوران ، خوش و آسوده باشند . زمین گیاهان بسیار رویاند آب نهرها فراوان شود ، گنجها و دفینه های زمین و دیگر معادن استخراج گردد . در زمان مهدی ( ع ) آتش فتنه ها و آشوبها بیفسرد ، رسم ستم و شبیخون و غارتگری برافتد و جنگها از میان برود .در جهان جای ویرانی نماند ، مگر آنکه مهدی ( ع ) آنجا را آباد سازد .در قضاوتها و احکام مهدی ( ع ) و در حکومت وی ، سر سوزنی ظلم و بیداد بر کسی نرود و رنجی بر دلی ننشیند .مهدی ، عدالت را ، همچنان که سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه های مردمان کند و دادگری او همه جا را بگیرد .

 

اصحاب و یاران امام زمان حضرت مهدی (عج):

 

عثمان بن سعید عمروی (متوفای سال 265 ق.).

محمد بن عثمان عمروی (متوفای سال 304ق.).

حسین بن روح نوبختی (متوفای سال 326ق.).

علی بن محمد سمری (متوفای سال 329ق.).

این چهار تن نماینده بلافصل امام زمان حضرت مهدی (عج) بودند که در ایام غیبت صغری، پس از شهادت امام حسن عسکری(ع)، از سال 260 تا 329، به مدت 70 سال به ترتیب، واسطه میان امام زمان حضرت مهدی (عج) وشیعیان ایشان بودند. این چهار نفر به «نوّاب اربعه» مشهورند. ولی در هنگام خروج آن حضرت، 313 نفر از یارانش به او پیوسته و نخستین هسته لشکریان امام زمان حضرت مهدی (عج) را تشکیل می‏دهند. علاوه بر آنان، هزاران نفر در ایام غیبت آن حضرت به این مقام ارجمند نایل شده‏اند که بر دیگران پنهان مانده است و پنهان خواهد ماند. همچنین افراد بسیاری در ایام غیبت به محضرش شرفیاب گشته و از عنایاتش بهره‏مند شده‏اند که در این جا به نام برخی از آنان اشاره می ‏گردد:

اسماعیل بن حسن هرقلی.

سید محمد بن عباس جبل عاملی.

سید عطوه علوی حسنی.

امیراسحاق استرآبادی.

ابوالحسین بن ابی بغل.

شریف عمر بن حمزه.

ابوراجح حمامی.

شیخ حر عاملی.

مقدس اردبیلی.

محمد تقی مجلسی.

میرزا محمد استرآبادی.

علامه بحر العلوم.

شیخ حسین آل رحیم.

ابوالقاسم بن ابی جلیس.

ابو عبداللَّه کندی.

ابو عبداللَّه جنیدی.

محمد بن محمد کلینی.

محمد بن ابراهیم بن مهزیار.

محمد بن اسحاق قمی.

محمد بن شاذان نیشابوری.

 

زمامداران معاصر امام زمان حضرت مهدی (عج) :

 

امام زمان حضرت مهدی (عج) از زمان تولد (سال 255 هجری) تا زمان ظهور و تشکیل حکومت جهانی، با تمام حاکمان و زمامداران کشورهای اسلامی و غیر اسلامی، معاصر بوده و خواهد بود؛ اما خلفای عباسی که در ایام غیبت صغرای آن حضرت بر مسلمانان حکومت راندند، عبارتند از:

مهتدی عباسی (255 - 256ق.).

معتمد عباسی (256 - 279ق.).

معتضد عباسی (279 - 289ق.).

مکتفی عباسی (289 - 295ق.).

مقتدر عباسی (295 - 320ق.).

قاهر عباسی (320 - 322ق.).

راضی عباسی (322 - 329ق.).

متقی عباسی (329 - 333ق.).

هنگامی که امام زمان حضرت مهدی (عج) ظهور کند و قیام آزادی بخش وی فراگیر شود، برخی از سلاطین و حاکمان کشورها در برابر او تواضع نموده و سر تسلیم فرود می‏آورند و برخی دیگر با آن حضرت، به مقابله و منازعه بر می‏خیزند و پس از درگیری، متحمل شکست و اضمحلال خواهند شد و حکومت آن حضرت، از شرق تا غرب کره زمین را فرا خواهد گرفت. در این باره، روایات فراوانی از معصومین(ع)نقل شده است که برای نمونه، حدیثی را از امام محمد باقر(ع) بیان می‏کنیم:

عَن أبی جعفر(ع) قال: القائِمُ مِنّا مَنصُورٌ بالرُّعبِ، مُؤیّدٌ بالنَّصر، تُطوی‏ له الأرضُ وَتظهَرُ لَهُ الکنوزُ ویبلغُ سُلطانه المشرقَ والمغرِبَ ویُظِهرُ اللَّهُ دینهُ علی الدّینِ کُلّه ولو کَرِهَ المُشرکون فلا یَبقی‏ علی وجهِ الأرضِ خرابٌ إلّا عمّر وینزلُ روحُ‏اللَّهِ عیسی بن مریم فیُصلّی خلفه.(1)

قیام کننده از ما منصور به رعب و مؤیّد به نصر است. زمین از برای او در نوردیده شود و گنج‏های پنهان را برای او آشکار کند. سلطنت و حکومت او شرق و غرب را فرا خواهد گرفت و خداوند منان، به دست او دین خود را بر همه دین‏ها غالب گرداند، اگر چه مشرکان را خوش نیاید. در روی زمین هیچ خرابی باقی نماند، مگر این که آبادش کند و روح اللَّه، عیسی بن مریم از آسمان نازل شده و بر او اقتدا کند و پشت سرش نماز بخواند.

نظر دهید »
طلبه ها درچند سالگی ازدواج میکنند
توسط نجمه رئيسي سرخوني in بدون موضوع

 

طلبه ها درچند سالگی ازدواج میکنند؟ طلبه ها وقتی وارد حوزه میشن با توجه به سن و سالی که دارن میگن که ده سال اولو نباید حتی به ازدواج فکر بکنی و باید بفکر درس و بحث باشی ، در همین زمینه نقل قولهایی رو از بزرگان میارن که مثلا تا سی سالگی فقط درس خونده وازدواج نکرده و مجتهد یا فیلسوف شده و یا اینکه احادیثی رو پیدا میکنن که جمع شدن علم با ازدواج رو رد کرده ، خلاصه با توجه به اینکه هنوز حس نیازی در این زمینه وجود نداره تئوریهایی تولید میشه که فعلا درس و بحث اساس کاره و بیخیال ازدواج .اما دوسه سال اول که میگذره و طلبه یه کم از نظر سن و سال بزرگتر میشه بمرور مساله ازدواج براش مهمتر جلوه میکنه وجهت مشروعیت یابی این کار اولش با دوستان طلبه حرف ازدواج رو مطرح میکنه واینکه پیامبر ص فرموده که ازدواج سنت منه و هرکسی از این سنت دوری کنه از من نیست بعد میگن که در رساله داریم که هرکسی ترس از افتادن به گناه داشته باشه واجبه که ازدواج کنه و این آغاز ماجراست ، اساتید اخلاق که به حوزه میان برای سخنرانی یواشکی در برگه ای نوشته شده که نظرتون در مورد ازدواج در سن پایین چیه؟ اگه این استاد پاسخ مساعد بده خب دیگه نور علی نوره چرا که یه استاد هم حمایت کرده اما اگه جوابش منفی باشه طلبه  سعی میکنه یه جوری مشروعیت این جوابو زیر سوال ببره. خلاصه این روند ادامه داره تا اینکه طلبه ها در سال چهارم کتاب نکاح که همون بحثهای ازدواج باشه رو بعنوان متن درسی میخونن که البته عجب کتابی هم هست دیگه خیلی از طلبه ها خودشونو آماده ازدواج میکنن یواش یواش باید آستین بالا بزنن ، بر همین اساس اکثر طلبه ها در سنهای بین19 تا 25 سال ازدواج میکنن البته یه عده ای هم هستن که به هر دلیلی در سنین بالاتر ازدواج میکنند.

 

ابهامات و سوالات قبل از ازدواج: مهمترین مساله ای که در بحث ازدواج طلبه ها وجود داره بحث معیشته که طلبه ها قبل ازدواج میگن آخه ما که درآمدی نداریم با این شهریه ای که میدن نمیشه که زندگی کرد، خونه گرفت، و… این سوالها رو که از طلبه های بالاتر و اساتید میپرسن با یه پاسخ مواجه میشن: خداوند خودش ضامن معیشت و ازدواجه باید بخدا اعتماد کرد، ما هم که میخواستیم ازدواج کنیم با دست خالی شروع کردیم و شکر خدا مشکلی هم پیش نیومد باید با قناعت زندگی کرد. همین پاسخ برای طلبه که البته یکم بدنشونم داغه کافیه که اقدامات رو شروع کنن. یکی دیگر از مشکلات، خانواده است اخه بعضی از خانواده ها میگن که بابا با جیب خالی نمیشه که زن گرفت، اما خب طلبه ها که ید طولائی در رایزنی و مجاب کردن دیگران دارن بالاخره خانواده رو راضی میکنن.

 

با چه کسانی ادواج میکنن؟ البته نمیشه یه قاعده کلی در این زمینه ارائه کرد اما معمولا دنبال دختر خانمی هستن که اولا با ایمان باشه و تحصیلکرده و با زندگی طلبگی هم بتونه بسازه البته بحث قیافه ظاهری هم که واسه خودش مبحث دیگه است ، طلبه ها معمولا ممکنه از فامیلهاشون زن بگیرن چرا که شناخت بهتری ازشون وجود داره و وقتی فرهنگها بهم نزدیک باشه خب زندگی بهتر اداره میشه، دوستان طلبه هم کسانی رو بهم معرفی میکنن مثلا طلبه ای میگه من یه دختر عمه دارم که اصلا خدا اینو آفریده برا تو ،یا اینکه میگه ما یه همسایه داریم ماشاالله از خانمی هیچی کم نداره ،البته خیلی از طلبه ها هم با خواهر دوستشون ازدواج میکنن ، البته طلبه های حوزه خواهران هم جای خود دارن، وقتی در حوزه برادران صحبت از حوزه خواهران میشه طلبه های مجرد یه لبخندی میزنن و بفکر فرو میرن ، خیلی از طلبه ها با دختران طلبه ازدواج میکنن. البته در بین خانمهای طلبه ها خانمهایی با تحصیلات مختلف بچشم میخورن مثلا بعضیاشون طلبه هستن بعضی پرستار بعضی مهندس بعضی هم رشته های دیگرو خوندن. بعضیا که از دور دارن به طلبه ها نگاه میکنن با خودشون میگن کی میاد زن اینا بشه ، اما واقعیت اینه که کم نیستن دخترهایی که دوس دارن با طلبه ازدواج کنن.

 

مراسم خواستگاری: بعد از اینکه دختر خانم شناسایی شد که البته یه مدتی زمان میبره  طلبه،مادر و خواهرشو میفرسته که دخترو ببینن و خب معلومه که دل تو دلش نیست که اینا چی میگن بعد از اینکه خواهرو مادر نظر مثبت داشت ، در یه جلسه دیگه طلبه بهمراه مادرش میره که با دختر خانم صحبت کنه و به دختر میگه که شرایط زندگی من اینه که میخوام در راستای اسلام حرکت کنم راه من سختیهای زیادی داره ، باید با نداری بتونی بسازی ، ممکنه توی خیابون یه کسی بمن حرف بد بزنه ، من برای ادامه تحصیل میخوام برم قم میتونی با من بیای شهر غریب و نکته مهمی که وجود داره و شاید بعضا به توافق منجر نشه بحث لباس روحانیته بعضی از دخترها قبول نمیکنن که شوهر آیندش لباس روحانیت بپوشه و سر همین مساله ممکنه خواستگاری بهم بخوره و تموم بشه. البته بعضی از دخترخانمها هم هستند که برا طلبه شرط میذارن که حتما باید لباس روحانیت بپوشی و تا اخر هم درنیاری ، بعضی از دخترها مثلا میپرسن که نظرت در مورد آقا چیه، منظورشون مقام معظم رهبریه و این یعنی چک کردن دیدگاههای سیاسی ، خلاصه اینکه اگه به توافق برسن باید بزرگتر خانواده ها در مورد مهریه و… صحبت کنن . بعضی از طلبه ها چهارده تا سکه بهار آزادی رو مهریه قرارمیدن و این درصورتیه که دو طرف خیلی باهم از نظر فکری نزدیک باشن ، بعضیام مهریه های بالایی رو میگن که البته از ارقام نجومی خبری نیست.

 

دوران نامزدی: دوران نامزدی یکی از خاطره انگیزترین دورانها برای همه است طلبه ها هم خب در این دوران رفت و آمد زیادی باهم دارن و این اواخر هم با پیدایش موبایل و… دیگه ارتباط ردیف ردیفه. گاهی اوقات هم طلبه ها با همسرشون میرن بیرون مثلا باهم نماز جمعه میرن،دعای توسل میرن، پارک میرن ،گاهی باهم میرن بستنی بخورن البته اگه طلبه لباس روحانیت نداشته باشه. گاهی هم میرن بازار برای خرید و…دختر خانمی که قبول کرده با طلبه زنگی کنه خب معلومه که در بحث خرید خیلی گیر نمیده و یه جوری کنار میاد و سعی میکنه در کمال سادگی رضایت همسرشو داشته باشه و البته طلبه هم هرچی میتونه سعی میکنه کم نذاره . اما باید بگم که صفا و سادگی خیلی محسوسه. در بحث خرید حلقه طلبه ها حلقه طلا برای خودشون نمیگیرن و معمولا یه حلقه ای با جنس نقره یا …میگیرن.

 

مراسم عروسی: مهمترین مساله برای طلبه ها در مراسم عروسی اینه که باید مراسم طوری برگزار بشه که گناهی اتفاق نیفته مثلا از رقص و آهنگ متداولی که در بعضی از عروسیها وجود داره اینجا خبری نیست، بعضی از طلبه ها میرن یه سفر زیارتی و بعدشم یه مهمونی میگیرن وشامی میدن و بقیه هم میان و تبریک میگن ، بعضیام مراسم میگیرن و از یه نفر از دوستاشون که مدیحه سرایی یا سرود میخونه دعوت میکنن بیاد بخونه که البته با کف زنی و شادی همراهه ، بعضی از دوستان داماد هم یه شعرهایی در مدح و ذم داماد ساختن و میان میخونن و خلاصه خوش میگذرونن ، البته صدای صلوات و یه دعای فرج هم گاهی شنیده میشه اما چیری که جالبه اینه که خیلی از فامیلهای داماد وعروس که همچین مراسمی ندیدن گاهی تعجب میکنن بعضیا خوششون میاد بعضیام خوششون نمیاد اما اونکه برا طلبه مهمه اینه که در عین حال که شادی برقراره اما رضایت خداوند جلب بشه.و اینگونه است آغاز زندگی یک طلبه.

 

نظر دهید »
بر اسرای کربلا چه گذشت
توسط نجمه رئيسي سرخوني in بدون موضوع

وقایعی که بعد از شهادت امام حسین ـ علیه‌السلام ـ از کربلا تا مدینه برای اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ اتفاق افتاد خیلی بیشتر از آنست که بتوان بطور مختصر بیان نمود. همچنین بیشتر وقایع را ثبت نکرده‌اند و یا اگر ثبت شده به تاریخ دقیق آن اشاره نشده و به طور مطلق به محل وقوع آن اشاره رفته است .

 

سال 61 هـ ق عصر روز دهم محرم لشکر یزید بعد از اینکه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خیمه‌ها و آزار و اذیت خاندان نبوت زدند، آن نامردمان به سوی خیمه‌های حرم امام حسین ـ علیه‌السلام ـ روی آوردند و اثاث و البسه و شتران را به یغما بردند و گاه بانویی از آن اهل‌بیت پاک با آن بی‌شرمان بر سر جامه‌ای در کشمکش بود و عاقبت آن لئیمان جامه را از او می‌ربودند.[1]

 

دختران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و حریم او از خیمه‌ها بیرون آمده و می‌گریستند و در فراق حامیان و عزیزان خود شیون و زاری می‌نمودند.

 

بعد از این اهل‌بیت را با سر و پای برهنه و لباس به یغما رفته به اسیری گرفتند و آن بزرگواران به سپاه دشمن می‌گفتند که ما را بر کشته حسین ـ علیه‌السلام ـ بگذرانید. چون اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ نگاهشان به کشته‌ها افتاد فریاد کشیدند و بر صورت خود زدند.[2] بعد از این قضایا عمر سعد ملعون در میان یارانش جار کشید: چه کسی است که اسب بر پشت و سینه حسین ـ علیه‌السلام ـ بتازد! ده کس داوطلب شدند و تن حسین ـ علیه‌السلام ـ را با سمّ اسبان لگدکوب کردند

.[3]

 

و همان عصر عاشورا بود که عمر سعد سر مبارک امام حسین را با خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی نزد عبیداله بن زیاد به کوفه فرستاد و سرهای یاران و خاندان او را جمع کرده و هفتاد دو سر بود و به همراهی شمر بن ذی‌الجوشن و قیس بن اشعث به کوفه فرستاد.[4] سپس کشته‌های خودشان را پیدا کرده دفن نمودند ولی جنازه بی سر و زیر پای اسبان لگدکوب شده امام حسین ـ علیه‌السلام ـ و یارانش تا روز دوازدهم محرم عریان در بیابان کربلا بود تا اینکه توسط قبیله بنی‌اسد و به راهنمائی امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ دفن شدند.[5]

 

شب یازدهم محرم را گویا اسرای اهل‌بیت در یک خیمه نیم‌سوخته سپری نمودند در این رابطه در مقاتل چیزی از احوال اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ نقل نشده ولی می‌توان تصور کرد که چه شب سختی را بعد از یک روز پر سوز و از دست دادن عزیزان و غارت اموال و اسارت و سوختن خیمه‌ها و اهانت‌ها و… داشته‌اند.

 

عمر سعد ملعون در روز 11 محرم دستور کوچ از کربلا به سوی کوفه را می‌دهد و زنان و حرم امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را بر شتران بی‌جهاز سوار کرده و این ودایع نبوت را چون اسیران کفّار در سخت‌ترین مصائب و هُموم کوچ می‌دهند.[6] در هنگام حرکت از کربلا عمر سعد دستور داد که اسرا را از قتلگاه عبور دهند. قیس بن قرّه گوید: هرگز فراموش نمی‌کنم لحظه‌ای را که زینب دختر فاطمه ـ سلام‌الله علیها ـ را بر کشته بر خاک افتاده برادرش حسین عبور دادند که از سوز دل می‌نالید… و امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ می فرماید: … من به شهدا نگریستم که روی خاک افتاده و کسی آنها را دفن نکرده، سینه‌ام تنگ شد و به اندازه‌ای بر من سخت گذشت که نزدیک بود جانم بر آید و عمه‌ام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد که بی‌تابی نکنم.[7] (گویا اسرای کربلا را دوبار به قتلگاه می‌آورند، یک دفعه همان عصر روز عاشورا بعد از غارت خیام و به درخواست خود اسرا و یک بار هم در روز یازدهم محرم هنگام کوچ از کربلا و به دستور عمر سعد و این کار عمر سعد شاید به خاطر این بود که می‌خواست اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ با دیدن جنازه‌های عریان و زیر آفتاب مانده شکنجه روحی به اسرا داده باشد.)

 

 

بعد از اینکه روز یازدهم محرم اسرا را از کربلا حرکت دادند به سوی کوفه به خاطر نزدیکی این دو به هم روز 12 محرم اسرا را وارد شهر کوفه نمودند گویا شب دوازدهم را اسرا در پشت دروازه‌های کوفه و بیرون شهر سپری کرده باشند در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد لعنت الله علیه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ و خارجی معرفی کردن آن حضرت مردم کوفه از این پیروزی خوشحال می‌شوند و جهت دیدن اسرا به کوچه‌ها و محله‌ها روانه می‌شوند و با دیدن اسرا شادی می‌کنند.

 

ولی با خطابه‌هایی که امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ و خانم زینب ـ سلام‌الله علیها ـ و سایرین از اسرا ایراد می‌کند و خودشان را به کوفیان و مردم می‌شناسانند و به حق بودن قیام امام حسین ـ علیه‌السلام ـ اذعان می‌کنند شادی کوفیان را به عزا تبدیل می‌کنند. در طول مدتی که در کوفه و در میان مردم به عنوان اسیر جنگی حرکت می‌کردند سرها بالای نیزه بود و اسرا در کجاوه‌های جا داده شده بودند و آنان که خیال می‌کردند اسرا از خارجیان هستند و بر خلیفه یزید عاصی شده‌اند، جسارت و اهانت می‌کردند، عده‌ای هم از نسب اسرا سؤال می‌کردند با این وضع وارد دارالاماره می‌شوند و در مجلس عبیدالله بن زیاد که حاکم کوفه و باعث اصلی شهادت امام حسین، این ملعون جلوی چشم اسرا و مردم با چوب‌دستی به سر مبارک می‌زد و خود را پیروز میدان قلمداد می‌کرد و کشته شدن امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را خواست خدا قلمداد می‌‌نمود.[8] ولی با جواب‌های که از جانب خانم زینب و امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ می‌شنید بیشتر رسوا می‌شد.

 

سجاد ـ علیه‌السلام ـ می فرماید: … من به شهدا نگریستم که روی خاک افتاده و کسی آنها را دفن نکرده، سینه‌ام تنگ شد و به اندازه‌ای بر من سخت گذشت که نزدیک بود جانم بر آید و عمه‌ام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد که بی‌تابی نکنم

 

در خبرها آمده که ابن زیاد بعد از آنکه یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرها را در کوچه‌ها و محله‌های کوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد[9] و بعد از آن اسرا را به سرپرستی مخضّر بن تعلبه عائذی و شمر بن ذی‌الجوشن به شام روانه کرد. دستور داد که امام سجاد را با غل جامعه دست‌ها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بی‌جهاز به سوی شام حرکت دادند. مدتی که اسرا از کوفه و شام در حرکت بودند را منابع ذکر نکردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بی‌ادبی‌های حاملین سرهای مبارک اشاره دارند.

 

نقل شده که اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ را سه روز پشت دروازه‌های دمشق نگه داشتند تا شهر را آذین‌بندی کنند و آماده برای جشن و شادی نمایند. در بیشتر منابع نقل شده که روز اول صفر سر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را همراه کاروان اسرا وارد دشمق کردند.[10]

 

واقعه دلخراشی که برای اسرا اتفاق افتاد این بود که علی‌رغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک ولی شمر ملعون دستور داد سرها جلوی کاروان اسرا و از دروازه ساعات که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند، و مردم غافل شام که از حقیقت ماجرا بی‌خبر بودند با مشاهده کاروان شادی و هلهله می‌کردند و بر سرها اهانت می‌نمودند. سفر شام برای اهل‌بیت امام حسین ـ علیه‌السلام ـ بسیار تلخ و مصیبت‌های دوران اسارت در این دیار، برایشان از سخت‌ترین مصیبت‌ها بوده است.

 

وقتی از امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ پرسیدند در سفر کربلا، سخت‌ترین مصیبت‌های شما کجا بود، سه بار فرمودند: «الشام، الشام، الشام» .[11] در شام نیز اسرای آل محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ را در حالی که به ریسمان بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد کردند، وقتی بدان حال در پیش روی یزید ایستادند، سر امام را در برابر یزید می‌گذارند و این صحنه از سوزناک‌ترین صحنه‌هایی است که برای امام سجاد و خانم زینب اتفاق می‌افتد. چرا که یزید ملعون بر سر امام توهین کرده و شماتت می‌کند و با قرائت اشعاری خود را پیروز میدان می‌داند و به مردم اجازه حضور می‌دهد و در آن مجلس به لب‌های مقدس امام جلوی چشم اسرا خیزران می‌زند.[12] گویا در این مجلس است که یک مرد شامی به خود اجازه می‌دهد و این جسارت بزرگ را می‌کند. دختر امام حسین به نام فاطمه را از یزید به کنیزی می‌خواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زینب سلام الله علیهما روبرو می‌شود و بعد از گفتگوئی میان حضرت زینب و یزید خانم زینب خطبه‌ای در مجلس یزید ایراد می‌کنند و شجاعانه به اعمال پلید یزید اشاره می‌کند و یزید را در مجلس خود رسوا و خار می‌کند.

 

اسرا در مدتی که در شام بودند بنابر روایتی در یک خرابه صورت زندانی نگهداری می‌شدند[13] و در این مدت یزید ملعون چندین مرتبه خواست که امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ را شهید کند که خانم زینب مانع می‌شدند.

 

در مقاتل آمده که یزید خطیبی خواست که در اجتماع مردم صحبت کند و از یزید و معاویه ستاش کند و به امام علی و فرزندان آن حضرت جسارت کند و در رابطه با پیروزی ظاهری یزید به اصطلاح سخنرانی کند و خطیب ایراد سخن کرد و اوامر یزید را اجرا نمود و به ذم امام حسین ـ علیه‌السلام ـ پرداخت در این حین امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ فرمود: ای یزید! به من اجازه بده بالای این چوب‌ها روم (منظور میزی بود که خطیب شامی روی آن صحبت می‌کرد) تا چند کلمه‌ای صحبت کنم که موجب خشنودی خداوند و اجر و ثواب حضار باشد. یزید نپذیرفت. ولی مردم اصرار کردند تا امام به منبر رفت امام خطبه‌ای خواند بعد از حمد و ثنای خدا خود را معرفی کردند، که اصل و نسبشان کیست به ماجرای کربلا و اسیری خود اشاره فرمودند. در مجلس غوغائی بر پا شد و همه علیه یزید همهمه می‌کردند یزید از مؤذن خواست که اذان بگوید. ولی امام از این اذان هم علیه یزید استفاده کرده و یزید را رسوا نمود.[14]

 

از جمله وقایعی که برای اسرای اهل‌بیت در شام اتفاق افتاد بنا به گفته برخی منابع وفات دختر سه ساله امام حسین ـ علیه‌السلام ـ است . از کامل بهائی نقل شده اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ شهادت پدران را از کودکان خردسال پنهان می‌داشتند. و به آنها می‌گفتند که پدر شما سفر کرده، تا اینکه شبی دختری از امام حسین ـ علیه‌السلام ـ به نام رقیه از خواب بلند می‌شود و بهانه بابا را می‌گیرد و ضجه و ناله می‌کند و همه اهل خرابه با این کودک همنوا می‌شوند تا اینکه سر امام را در طشتی می‌آورند خانم رقیه سر را به بالین گرفته و با آن سر درد دل می‌کند. پدر بعد از تو محنت‌ها کشیدم بیابان‌ها و صحراها دویدم.

 

واقعه دلخراشی که برای اسرا اتفاق افتاد این بود که علی‌رغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک ولی شمر ملعون دستور داد سرها جلوی کاروان اسرا و از دروازه ساعات که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند، و مردم غافل شام که از حقیقت ماجرا بی‌خبر بودند با مشاهده کاروان شادی و هلهله می‌کردند و بر سرها اهانت می‌نمودند

 

بعد از مدتی دیدند که سر به یک طرف افتاد و کودک هم طرف دیگر او را حرکت دادند. دیدند که جان به جان آفرین تسلیم کرده[15] بعد از اینکه مردم شام بوسیله خطابه‌های حضرت زینب و امام سجاد ـ علیهما‌السلام ـ شناخت کامل از اسرای اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ یافتند یزید تحت فشار افکار عمومی و جهت جلوگیری از رسوائی بیشتر سه پیشنهاد از امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ را خواست اینکه سر امام حسین را پس دهد، چیزهائی که غارت شده برگردانند، اسرا را در صورت کشتن امام سجاد با یک فرد امین به مدینه روانه کند ولی یزید سر امام را پس نداد و از کشتن امام منصرف شد و پیراهن کهنه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را با مقداری پول پس داد.[16] و اجازه داد که اسرای اهل‌بیت در شام برای شهدای کربلا عزاداری کنند. بعد از اینکه مدتی اسرا در شام مقیم بودند یزید از قتنه مردم بیمناک شده و از نعمان بن بشیر، که قبلاً امیر کوفه بود، خواست فردی پارسا و امین همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدینه نماید. راوی می‌گوید: هنگامی که اهل و عیال امام حسین ـ علیه‌السلام ـ از شام برگشتند و به عراق رسیدند از راهنمای کاروان خواستند که آنها را از راه کربلا عبور دهد و ایشان قبر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را زیارت کنند و چند روزی بعد از رسیدن به کربلا مشغول عزاداری و سوگواری برای امام و شهدای کربلا بودند.[17] گویا خروج اسرا از شام به طرف مدینه در بیستم صفر 61 بوده یعنی مدت 20 روز از ورود به شام تا خروج از آن طول کشیده، بعد از زیارت قبور شهدای کربلا راهی مدینه شدند و بالاخره زینبی که با برادران و اقوام خویش از مدینه خارج شده بود بدون برادر و خویشان و با رنج سفر و داغ شهداء و مصیبت‌هایی که در طول این مدت دیده بود وارد مدینه شد.

 

باید در پایان نیز خاطر نشان شد که در این مختصر نمی‌شد همه وقایع اتفاق افتاده از کربلا تا شام و مدینه را توضیح داد و همچنین در اکثر منابع تاریخی به تاریخ دقیق خیلی از وقایع اشاره نشده بود .

نظر دهید »
تاسوعا و عاشورا
توسط نجمه رئيسي سرخوني in بدون موضوع

عاشورا را به دهمین و دهمین روز و تاسوعا به معنای نهمین است. عاشورا از ریشة عشر به معنای ده تاسوعا هم از ریشة تسع که به معنای نه است. در عبری روز دهم اولین ماه سال تشرین عاشورا گفته می‌‌ شد که برابر است با اولین ماه سال قمری. و به همین جهت دهمین روز محرم را عاشورا گویند. اگر چه این لفظ می تواند بر نهمین و دهمین روز هر ماه اطلاق شود، اما فقط بر نهمین و دهمین روز محرم اطلاق شده است.

 


در تاریخ جاهلیت عاشورا از روزهای عید رسمی و ملی بوده و در آن روزگار در چنین روزی روزه می‏گرفتند، لباس فاخر می‏ پوشیدند و چراغانی و خضاب می‏کردند. در اسلام با تشریع روزه رمضان آن روزه فسخ شد.

عاشورا: روز تکریم انبیاء

گفته ‏اند علت نام گذاری روز دهم به عاشورا آن است که ده نفر از پیامبران با ده کرامت در این روز مورد تکریم الهی قرار گرفتند.
روز دهم محرم هم یاد آور و اقعه شهادت امام (ع) و یارانش می‏باشد. این روز از عظیم ‏ترین روزهای سوگواری به حساب می‏آید. می ‏توان گفت عاشورا همان دهم محرم است، چون پیامبران برای حادثه‏ های‏ که در این روز واقع می‏شود گریسته‏ اند، در فرهنگ دینی هم چنان باقی مانده است.

عاشورا: روزه یهود
از سوی دیگر روز غلبه موسی بن عمران بر فرعون است، لذا همواره یهودی‏ها روزه می‏ گرفته‏ اند و پیامبر وقتی مدینه مشرف شدند به ایشان خبر دادند که یهودی‏ها امروز روزه ‏اند، زیرا معتقدند که روز غلبه موسی بر فرعون است. از این رو حضرت موسی فرمود به شکرانه این پیروزی روزه بگیرید، پیامبر تا شنید فرمود: “انّا احق باحیاء سنّت اخی موسی". من دستور می‏دهم روز تاسوعا را هم روزه بگیرید، زیرا مقدمه و طرح پیروزی در آن روز ریخته شده است، ولی اکنون روزه گرفتن مکروه است.
در فرهنگ شیعی،‌ به خاطر شهادت امام حسین(ع) در این روز، عظیم ترین روز سوگواری و ماتم به حساب می آید، زیرا بزرگترین فاجعه و ستم در مورد خاندان پیامبر انجام گرفته است؛ از این رو امام صادق(ع) فرمود: “و أمّا یوم عاشورا فیوم أصیب فیه الحسین(ع) ضریعاً بین أصحابه و أصحابه حوله صرعی عراة؛ عاشورا روزی است که حسین(ع) میان یارانش کشته شد و بر زمین افتاد. یاران او نیز پیرامون او به خاک افتاده و عریان بودند".
شیعیان امام حسین(ع) در ایام محرم، به ویژه روز عاشورا عزاداری نموده و یاد و خاطرة آن روز را زنده نگه داشته اند، از این رو این روز به نام عاشورای حسینی شهرت یافت. البته امویان بعد از شهادت امام حسین (ع) در این روز شادی می کردند. از این رو در زیارت عاشورا آمده است: “اللّهم هذا یوم تبرّکت به بنو امیّة وابن آکلة الاکباد”

تاسوعا:

همچنانکه گفتیم پیامبر به عنوان مقدمه و طرح پیروزی، روز تاسوعا به روزه گرفتن سفارش نمود. ولی اکنون روزه گرفتن مکروه است.
در فرهنگ شیعی، روز نهم محرم روزی است که امام حسین(ع) و یارانش در محاصره نیرهای کوفه قرار گرفتند. روزی که آب را به روی اهل بیت بستند، و عصر آن روز عمر بن سعد با دستوری که از ابن زیاد دریافت کرد، آماده جنگ با حسین(ع) شد. اما به دستور امام(ع) آن شب را مهلت خواستند، تا به عبادت و راز و نیاز بپردازند.
این روز به دلیل این که بر اهل بیت سخت گذشت و شاید یکی از روزهای بسیار سخت و مصیبت بر خاندان پیامبر بود، تاسوعای حسینی نام گرفت. امام صادق(ع) فرمود: “تاسوعا روزی است که حسین(ع) و اصحاب او در کربلا محاصره شدند و سپاه شامیان بر ضد آنان گرد آمد. ابن زیاد و عمر سعد از فراهم آمدن آن همه سوار خوشحال شدند و آن روز، حسین(ع) و یارانش را ناتوان شمردند و یقین کردند دیگر برای او یاوری نخواهد آمد و عراقیان او را پشتیبانی نخواهند کرد".
در روایتی می خوانیم : حضرت موسی بن عمران در مناجات خود عرضه داشت : بار خدایا! چرا امت حضرت محمّد را بر دیگر امت ها برتری دادی ؟ خطاب آمد: به خاطر ده چیز. حضرت موسی عرض کرد: آن ده چیز کدام است تا به بنی اسرائیل بگویم عمل کنند؟ فرمود: نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، جمعه، جماعت، قرآن، علم و عاشورا. حضرت موسی عرض کرد: عاشورا چیست ؟ خطاب رسید: عاشورا عبارت است از گریستن یا حالت گریه به خود گرفتن و نوحه و مرثیه خواندن در عزای سبط رسول خدا
ای موسی ! هیچ بنده ای از بندگانم بر حسین و مظلومیت او گریه و ناله نمی کند مگر این که اهل بهشت خواهد بود.
ازحدیثی از حضرت رضا(ع) فهمیده می شود کار کردن تنها در روز عاشورا منع شده است , نه تاسوعا; وانگهی کار در روزعاشورا حرام نیست ; مکروه است چون خیر و برکت و یمن ندارد.
شاید علّت کراهتش این باشد که وقتی امام حسین با آن عظمتش برای حفظ اسلام و ناموس و شرف وانسانیت , جان خود و فرزندان و بستگان و در یک کلمه همه چیز را در راه خدا داده و با بدن چاک چاک و عریان روی خاک تقتیدهء کربلا افتاده است , شایسته نیست انسان در چنین روزی برای زندگی دنیوی ذخیره ای تهیه نماید,بلکه بسیار به جا است در تکایا و مساجد و مجالس عزا شرکت کرده و برای امام و خاندانش گریه نموده و حالت حزن و اندوه بگیرد.

نظر دهید »
5محرم
توسط نجمه رئيسي سرخوني in بدون موضوع

روز پنجم ماه محرم سال 61 هجری قمری:

1- در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد، شخصی بنام “شبث بن ربعی را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا گسیل داد.
2- عبیداللّه‏ بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام “زجر بن قیس” بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیه‏السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه‏السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.
3- در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت، مردی به نام “عامر بن ابی سلامه” خود را به امام علیه‏السلام رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.

حضرت حبیب بن مظاهر: 

ابوثمامه صیداوی که نام شریفش عمروبن عبدالله است چون دید وقت زوال است به خدمت امام علیه السلام شتافت و عرض کرد یا ابا عبدالله جان من فدای تو باد همانا می‌بینم که این لشکر به مقاتلت تو نزدیک گشته‌اند ولکن سوگند با خدای که تو کشته نشوی تا من در خدمت تو کشته شوم و به خون خویش غلطان باشم و دوست دارم که این نماز ظهر را با تو بگذارم آنگاه خدای خویش را ملاقات کنم، حضرت سر به سوی آسمان برداشت پس فرمود یاد کردی نماز را خدا ترا از نمازگزاران و ذاکرین قرار دهد، بلی اینک اول وقت آنست، پس فرمود از این قوم بخواهید تا دست از جنگ بردارند تا ما نماز گذاریم. حصین بن تمیم چون این بشنید فریاد برداشت که نماز شما مقبول درگاه الله نیست، حبیب بن مظاهر فرمود ای حمار غدار نماز پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم قبول نمی‌شود و از تو قبول خواهد شد؟!!

حصین بر حبیب حمله کرد حبیب نیز مانند شیر بر او تاخت و شمشیر بر او فرود آورد و بر صورت اسب او واقع شد حصین از روی اسب بر زمین افتاد پس اصحاب آن ملعون جلدی کردند و او را از چنگ حبیب ربودند پس حبیب رجز خواند و فرمود:

چه خواهد کرد در راه خداوند
مبارز خواست از آن قوم گمراه
که بر نام آوران تنگ آمدی کار
همی مرد از سر مرکب جدا کرد
فکند از آن جماعت جمع بسیار

ببین اخلاص این پیر هنرمند
رجز خواند و نسب فرمود آنگاه
چنان رزمی نمود آن پیر هشیار
سر شمشیر آن پیر جوان مرد
به تیغ تیز در آن رزم و پیکار

حبیب مبارزه سختی نمود تا آنکه به روایتی شصت و دو تن را به خاک هلاکت افکند، سپس مردی از بنی تمیم که او را “بدیل بن صریم” می گفتند بر آن جناب حمله کرد و شمشیر بر سر مبارکش زد و شخصی دیگر از بنی تمیم نیز بر آن بزرگوار زد که او را بر زمین افکند حبیب خواست تا برخیزد که حصین بن تمیم شمشیر بر سر او زد که او را از کار انداخت پس آن مرد تمیمی فرود‌ آمد و سر مبارکش را از تن جدا کرد.

حصین گفت که من شریک توام در قتل او سر را به من بده تا به گردن اسب خود آویزم و جولان دهم تا مردم بدانند که من در قتل او شرکت کرده‌ام آنگاه بگیر آنرا و ببر به نزد عبیدالله بن زیاد برای اخذ جایزه، پس سر حبیب را گرفت و به گردن اسب خویش آویخت و در لشکر جولانی داد و به او رد کرد.

حضرت زهیر :

زهیر، الگوی عاشقی کربلاست. او تا چند روز پش از شروع محرم، از دیدار حسین(ع) هراس داشت، اما پس از آن که به خیمه امام گام نهاد، هراسش به عشقی جاودانه بدل شد. بارقه نگاه حسین(ع) چنان در جانش اثر کرده بود که از همه هستی خود گذشت و از دنیا و خانمان گسست. او در این راه چنان پیش رفت که به یکی از فرماندهان سپاه آن حضرت تبدیل شد.

وفاداری زهیر به جایی رسید که در شب عاشورا به امام حسین (علیه السلام) گفت : اگر هزار بار در راه تو کشته شوم و دوباره زنده شوم دست از تو برنمی دارم . در هنگام شهادت او در ظهر عاشورا ، امام حسین (علیه السلام) به بالین او آمد و فرمود : ای زهیر خداوند تو را در پیشگاه قرب خود قرار دهد و دو قاتل تو را لعنت کند

حضرت عبدالله بن حسن :

 در میان کودکان حرم، کودکی بود که هنوز به آن صورت بزرگ نشده بود. (می گویند 8 یا 11 ساله بود)، او همینکه عموی خود(حضرت امام حسین ع) را ناراحت و غمدیده دید، چنان ناراحت شد که گفت: می خواهم عمویم را یاری کنم. دوان دوان بطرف عموی بزرگوارش دوید. (امام(ع) در میدان جنگ بود).

حضرت زینب(س) به دنبالش آمد تا او را باز دارد. امام حسین(ع) هم فرمود: ای خواهر، عبدالله را نگهدار، مبادا آنکه در میدان بلاخیز آید و مبادا مورد هدف دشمنان قرار گیرد. ولی عبدالله همچنان اصرار داشت تا همراه عمویش باشد. او می گفت: بخدا قسم، از عمویم جدا نخواهم شد. هرچه زینب کبری(س) تلاش کرد نتوانست مانع او شود.

او خود را به عمویش رساند. همینکه دشمن خواست شمشیری به جان مبارک امام حسین(ع) فرود آورد، عبدالله فریاد زد: وای به حال تو ای زنازاده. می خواهی عموی مرا بکشی. تا دشمن شمشیر خود را فرود آورد، عبدالله دست خود را جلو شمشیر دراز کرد و شمشیر دست او را قطع کرد بطوری که پوست آویزان شد. و فریاد می زد: یا ابتا یا عمّا. پدرجان عموجان …

امام حسین(ع)، عبدالله را به سینه گرفت و فرمود: ای عزیز برادر، صبر کن خداوند تو را به پدرانت ملحق گرداند. در حالی که در دامن عموی بزرگوارش بود، حرمله ملعون با تیری سه شعبه و زهر آگین گلوی مبارک او را هدف قرار داد و بشهادت رسانید. 

نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
آخرین مطالب
  • رسیدن کاروان به شام
  • ویران کردن حرم عسکرین
  • محرم
  • فضیلت ماه رمضان
  • ماه مبارک رمضان
  • ولادت تا غیبت امام عصر
  • طلبه ها درچند سالگی ازدواج میکنند
  • بر اسرای کربلا چه گذشت
  • تاسوعا و عاشورا
  • 5محرم
آخرین نظرات
  •  
    • رنگ خدا
    • مدرسه معصومیه قیدار
    در زمان دقیق ظهور امام زمان(عج)!
Sidebar 2
This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    
مهدی موعود
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات
جستجو
موضوعات
  • همه
  • بدون موضوع
فیدهای XML
  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان